مثل نسیمی لای مو پیچید برگشت

مثل نسیمی لای مو پیچید ، برگشت

انگار از عاشق شدن ترسید! برگشت

 

خوشبختی ام این بار می آمد بماند

یکدفعه از هم زندگی پاشید ، برگشت

 

مانند گنجشکی که از آدم بترسد

تا از کنارم دانه ای را چید ، برگشت

 

آن روز عزرائیل می آمد سراغم

دست تو را برگردنم تا دید برگشت  !

 

اوهم فریب قاب عکسی کهنه را خورد

با شک می آمد گرچه بی تردید برگشت

 

بعد از تو شادی بازهم آمد به خانه

اما نبودی، از همین رنجید ، برگشت

 

مثل فقیر خسته و درمانده ای که

از لطف صاحب خانه ناامید برگشت

 

بعد از تو دیگر دشمنانم شاد بودند

اما غم من تازه از تبعید برگشت

 

بعد از تو هردفعه دلم هرجا که پر زد

مثل نسیمی لای مو پیچید ، برگشت!

 


# عاشقانه ...
دیدگاه ها (۱)

خوب است با گوش تو دنیا را شنیدنگاهی تو را در کوچه های شعر دی...

فکر یک خنده ی بی دلهره در سر دارداین غزل های پر از گریه اگر ...

در سینه اش آتش فشانی شعله ور داردرودی که حالا درسرش فکر سفر ...

اینقدر مرا با غم دوریت نیازاربا پای دلم راه بیا قدری و ... ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط