✅ چه شانسی داشتیم |روایتی از همراهی با رهبر انقلاب در باز
✅ چه شانسی داشتیم |روایتی از همراهی با رهبر انقلاب در بازدید از مناطق زلزلهزده کرمانشاه
🔹 توی یکی از چادرها مردی بود؛ اجازه گرفتم، کفشم را درآوردم و داخل شدم.
حدس زدم چون مرد داخل چادر هست آقا وارد آنجا میشوند.
دو زن جوان هم داخل چادر بودند و زنی سندار. چادر را خودشان علم کرده بودند، با نِی و نایلون. حدسم درست بود: آقا جلوی چادر ایستاد.
🔹 به کیومرث گفتم: برو جلو تعارف کن. کیومرث دستپاچه بود، بچه را داد بغل یکی از زنهای جوان و رفت جلوی ورودی چادر.
کیومرث دست دراز کرد و دست داد. آقا دستش را نگه داشت و داخل شدند؛ سلام و علیک کردند.
🔹 کیومرث گفت:نور آوردید. آقا با همه احوالپرسی کردند و بعد به نیها اشاره کردند و چادر و پرسیدند:اینها را خودتان ساختید؟ زنها جواب مثبت دادند.
آقا دعایشان کردند؛یک قدم جلوتر رفتند وبا نوک انگشتها لپ بچهای که بغل یکی از زنها بود را گرفتند و بعد همان نوک انگشتانشان را بوسیدند.
🔹 خیلی زود هم از چادر خارج شدند. همراه آقا پسرشان هم داخل آمدند.
وقت بیرون رفتن شنیدم که یکی از زنها به دیگری گفت:چه شانسی داشتیم،بزرگترین افتخار نصیبمان شد.
افسران:
Afsaran.ir
🔹 توی یکی از چادرها مردی بود؛ اجازه گرفتم، کفشم را درآوردم و داخل شدم.
حدس زدم چون مرد داخل چادر هست آقا وارد آنجا میشوند.
دو زن جوان هم داخل چادر بودند و زنی سندار. چادر را خودشان علم کرده بودند، با نِی و نایلون. حدسم درست بود: آقا جلوی چادر ایستاد.
🔹 به کیومرث گفتم: برو جلو تعارف کن. کیومرث دستپاچه بود، بچه را داد بغل یکی از زنهای جوان و رفت جلوی ورودی چادر.
کیومرث دست دراز کرد و دست داد. آقا دستش را نگه داشت و داخل شدند؛ سلام و علیک کردند.
🔹 کیومرث گفت:نور آوردید. آقا با همه احوالپرسی کردند و بعد به نیها اشاره کردند و چادر و پرسیدند:اینها را خودتان ساختید؟ زنها جواب مثبت دادند.
آقا دعایشان کردند؛یک قدم جلوتر رفتند وبا نوک انگشتها لپ بچهای که بغل یکی از زنها بود را گرفتند و بعد همان نوک انگشتانشان را بوسیدند.
🔹 خیلی زود هم از چادر خارج شدند. همراه آقا پسرشان هم داخل آمدند.
وقت بیرون رفتن شنیدم که یکی از زنها به دیگری گفت:چه شانسی داشتیم،بزرگترین افتخار نصیبمان شد.
افسران:
Afsaran.ir
۷۳۳
۲۲ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.