پای یک دیوارم
پای یک دیوارم
سیبی از پنجره ای می افتد
از خودم می پرسم
راستی پنجره چیست؟
می نماید نجوا
در من الهامی سبز:
پنجره خستگی آدمهاست
از اتاقی که در آن نوری نیست
پنجره یعنی من؛هرچه در خلسه ی تنهایی خود غرق شوم
باز مشتاق تماشای توام
هرچه بر هیچکسی نیست امیدی که بیاید بدمد
نفس گرم مسیحایی خود را بر من
تا دلم زنده شود
باز هم پنهانی
دوست دارم بنشینم به تماشای کبوترهایی
که غزل می خوانند
دوست دارم گاهی
عطر گیرای سحرگاهی یاسی به اتاقم برسد
دوست دارم بزنم حرفی شعر
بکنم زمزمه ای
به خیالی که کسی می شنود
پنجره معنی بیهودگی دیوار است
پوچی هیچکسی نیست هواخواه کسی
سستی لذت وحشتبار خودبینی ست
پنجره آینه ای جادویی ست
تا درآن بر همه جز خود برسی
پنجره یعنی نور
پنجره یعنی عشق
پنجره یعنی مهر
باد و باران و سپهر
او لب پنجره است
پنجره بکرترین تابلوی تاریخ است
سیبی از پنجره ای می افتد
از خودم می پرسم
راستی پنجره چیست؟
می نماید نجوا
در من الهامی سبز:
پنجره خستگی آدمهاست
از اتاقی که در آن نوری نیست
پنجره یعنی من؛هرچه در خلسه ی تنهایی خود غرق شوم
باز مشتاق تماشای توام
هرچه بر هیچکسی نیست امیدی که بیاید بدمد
نفس گرم مسیحایی خود را بر من
تا دلم زنده شود
باز هم پنهانی
دوست دارم بنشینم به تماشای کبوترهایی
که غزل می خوانند
دوست دارم گاهی
عطر گیرای سحرگاهی یاسی به اتاقم برسد
دوست دارم بزنم حرفی شعر
بکنم زمزمه ای
به خیالی که کسی می شنود
پنجره معنی بیهودگی دیوار است
پوچی هیچکسی نیست هواخواه کسی
سستی لذت وحشتبار خودبینی ست
پنجره آینه ای جادویی ست
تا درآن بر همه جز خود برسی
پنجره یعنی نور
پنجره یعنی عشق
پنجره یعنی مهر
باد و باران و سپهر
او لب پنجره است
پنجره بکرترین تابلوی تاریخ است
۱.۰k
۱۲ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.