چرا حرف منو باور نمیکنی
۶.
کوک و ته داشتن از ات فیلم میگرفتن
دامن ات پاره شود و یکی از همکلاسی ها که پسر جذاب و شیک بود به ات کمک کرد که دامنش رو پوشونده
و جیمین از اون پسر عصبی شود و نگاهش به اون پسر کرد
شی هونگ که عصبی شود رفت پیش جیمین و اون رو کتک زد که جهونگ اون رو جدا کرد
و استاد وارد کلاس شود
استاد: اینجا چه خبررر( عربده)
همه نشستن سر جاشون که استاد نگاهشو افتاد به جیمین و ات افتاد
استاد : خانم کیم ات اینجا چه خبر
جیمین و همه اعضا با ریلکس نشست ولی ات حرف زد که
ات: ببخشید استاد ولی همه چی تقصیر جیمین هست اون آب رو کجاست بالای در و چسب رو ریخته صندلی
استاد : آقای پارک راست میگه
جیمین : بله استاد
استاد که شروع به درس دادن
که ات تعجب کرد و خیلی عصبانی شود و نشست
مدرسه تمام شود و میرن به سوی خونه
ات با داداشاش میخواستن برن که ات یک چیزی یادش رفت و گفت : اوپا ها یک چیزی یاد رفت برم بیارم
داداشاش : باشه ما منتظرت هستیم
ات رفت که
جیمین داشتم با پدرم حرف میزنم که حرف ها تکراری شروع شود و یک گوشی ات رو دیدم و دادم به شوگا و که هرچی داره به گوشیم انتقال بده و خندید و رفت که ات با بدو بدو بهش خرد و داشت می فتاد که جیمین کم•رشو گرفت که ات کراوات جیمین رو گرفت که افتادن که لبشون بهم چسبیدن و چشماشون بسه بود و باز کردن که تهیونگ داشت میومد که دید جیمین و ات و قائم کی ازشون عکس گرفت و برای همه اعضا فرستاد
و رفت پیششون
تهیونگ: به به داداش و زن داداش تا جای یادمه جیمین باید ات رو به دیوار بچسبونی و چشماتون ببندی که جیمین از. حرف تهیونگ بلند شود و گوشی ات رو داد به ات از بینشون رفت
کوک و ته داشتن از ات فیلم میگرفتن
دامن ات پاره شود و یکی از همکلاسی ها که پسر جذاب و شیک بود به ات کمک کرد که دامنش رو پوشونده
و جیمین از اون پسر عصبی شود و نگاهش به اون پسر کرد
شی هونگ که عصبی شود رفت پیش جیمین و اون رو کتک زد که جهونگ اون رو جدا کرد
و استاد وارد کلاس شود
استاد: اینجا چه خبررر( عربده)
همه نشستن سر جاشون که استاد نگاهشو افتاد به جیمین و ات افتاد
استاد : خانم کیم ات اینجا چه خبر
جیمین و همه اعضا با ریلکس نشست ولی ات حرف زد که
ات: ببخشید استاد ولی همه چی تقصیر جیمین هست اون آب رو کجاست بالای در و چسب رو ریخته صندلی
استاد : آقای پارک راست میگه
جیمین : بله استاد
استاد که شروع به درس دادن
که ات تعجب کرد و خیلی عصبانی شود و نشست
مدرسه تمام شود و میرن به سوی خونه
ات با داداشاش میخواستن برن که ات یک چیزی یادش رفت و گفت : اوپا ها یک چیزی یاد رفت برم بیارم
داداشاش : باشه ما منتظرت هستیم
ات رفت که
جیمین داشتم با پدرم حرف میزنم که حرف ها تکراری شروع شود و یک گوشی ات رو دیدم و دادم به شوگا و که هرچی داره به گوشیم انتقال بده و خندید و رفت که ات با بدو بدو بهش خرد و داشت می فتاد که جیمین کم•رشو گرفت که ات کراوات جیمین رو گرفت که افتادن که لبشون بهم چسبیدن و چشماشون بسه بود و باز کردن که تهیونگ داشت میومد که دید جیمین و ات و قائم کی ازشون عکس گرفت و برای همه اعضا فرستاد
و رفت پیششون
تهیونگ: به به داداش و زن داداش تا جای یادمه جیمین باید ات رو به دیوار بچسبونی و چشماتون ببندی که جیمین از. حرف تهیونگ بلند شود و گوشی ات رو داد به ات از بینشون رفت
- ۳.۱k
- ۲۲ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط