شونه رو گذاشتم زمین و شروع کردم

شونه رو گذاشتم زمین و شروع کردم
به بافتن موهاش...
با صدای آرومش گفت:
موهای کسی جز من و نباف خب؟
بزار همیشه یادت بمونه
تو زندگیت فقط یه نفر بود ک موهاشو بافتی...
تا اومدم حرف بزنم دوباره شروع کرد.
صداش از بغض میلرزید؛
همیشه به این فکر میکردم که هیچی نمیتونه باعث شه که یه روز از تو و نگات دور بمونم و زنده باشم،
الانم مطمئنم که اگه دیگه نداشته باشمت
هیچ چی مثل قبل نمیشه،
مثل قبل از نبودنت نمیشه هیچی...
ولی میدونی همیشه اونجور ک ما میخوایم نیست...
هیس،
نه من بی معرفت شدم
نه قراره جایی برم،
دارم از چیزایی حرف میزنم
که خودتم میدونی دست من و تو نیست،
مثل طوفانن،یهو میان،
یهو همه چیزو نابود میکنن...
به حرفام خوب گوش کن،فقط...
با هیچ کس اونجور که با من بودی نباش:)
بذار از من فقط یکی باشه
تو مغزت
و قلبت و
خاطره هات...
#فاطمه_جوادی
دیدگاه ها (۱)

.دیوانه بود جاده...دیوانه بود باران...دیوانه بود دلم...دیوان...

گفت: عشق نه!بیا تا همیشه دوست بمانیم!دستش را رها کردمگفتم: ب...

نکند دوری من از دلت عادت بشود نکند اخر این قصه خیانت بشودنک...

من تورا آنگونه دوست داشتمکه مجنون لیلایش راآنگونه چشم به راه...

وقتی حاملی

شبی ک ولم کردی...اون شب بارون میبارید...یوری با قیافه ای شوک...

قهوه تلخ پارت ۲۶ویو دازای یهو بیدار شدم و دیدم همه خوابن به ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط