چشم من چشم تو را دید ولی دیده نشد

چشم من، چشم تو را دید ولی دیده نشد
من همانم که پسندید و پسندیده نشد
یاد لب‌های تو افتادم و با خود گفتم:
غنچه‌ای بود که گل کرد ولی چیده نشد
من نظربازم و کم معصیتی نیست ولی
چه بسا طعنه زدن‌های تو بخشیده نشد
ای که مهرت نرسیده است به من! باور کن
هیچ‌کس قدر من از قهر تو رنجیده نشد
عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند
سعی کردم که بفهمانم و فهمیده نشد
دیدگاه ها (۱۰)

عاشق که باشی شعر شورِ دیگری دارد لیلی و مجنون قصه‌ی شیرین‌تر...

انحنای لب هایتبه قصد لبخندزیباترین رسم هندسی دنیاست((زهرا دب...

‌شعله دارم میکشم در تب، نمی فهمی چرا؟تاب بی ماهی ندارد شب، ن...

لبانت طعم انار می دهندبهشت را دانه دانه بر لبانم بگذار !

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط