شعله دارم میکشم در تب، نمی فهمی چرا؟
شعله دارم میکشم در تب، نمی فهمی چرا؟
تاب بی ماهی ندارد شب، نمی فهمی چرا؟
اهل آه و ناله کردن نیستم جان من است
اینکه هر دم می رسد بر لب نمی فهمی چرا؟
ذوب دارم می شوم هر روز می بینی مگر؟
آب دارم می شوم هر شب نمی فهمی چرا؟
آنچه من پای بدست آوردن چشمت زدم
قید دینم بود لامذهب نمی فهمی چرا؟
بین مردم مثل من پیدا نخواهد شد نگرد
"یک" ندارد جز خودش مضرب، نمی فهمی چرا؟
بارها گفتم دل دیوانه گرد عشق نه!
نیش خواهی خورد از این عقرب نمی فهمی چرا؟
تاب بی ماهی ندارد شب، نمی فهمی چرا؟
اهل آه و ناله کردن نیستم جان من است
اینکه هر دم می رسد بر لب نمی فهمی چرا؟
ذوب دارم می شوم هر روز می بینی مگر؟
آب دارم می شوم هر شب نمی فهمی چرا؟
آنچه من پای بدست آوردن چشمت زدم
قید دینم بود لامذهب نمی فهمی چرا؟
بین مردم مثل من پیدا نخواهد شد نگرد
"یک" ندارد جز خودش مضرب، نمی فهمی چرا؟
بارها گفتم دل دیوانه گرد عشق نه!
نیش خواهی خورد از این عقرب نمی فهمی چرا؟
۳.۳k
۰۱ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.