با غم انگیز ترین رنگ جهان همدردم

با غم انگیز ترین رنگ ِ جهان ، همدردم
من که درچشم تو دنبال خودم می گردم

آتشت ریخت در آغوش جهان، می سوزم
مثل یک جنگل انبوه، ولی خون سردم

جشن عریانی دریاست که من از اعماق
تا هم آغوشی امواج خبر آوردم

آنچنان می دوم ازشوق که تا خانه ی تو
باد اگر پیرهنم را نَبَرَد، نامردم

تا کمی دست تو در دست من آرام گرفت
گردش خون تورا در رگ خود حس کردم

موقع رفتنم آنقدر سبک هستم که
اگر از در رَوَم از پنجره بر می گردم
دیدگاه ها (۳)

وقتی بودنِ کسی تمام شد باید پذیرفت که تمام شدهدست و پا زدن ف...

لحظه ای از عشق خواندی ، جان من بیمار شدشور عشقت را گرفتم ، ن...

ســــردش بــــود ....دلـــمو بـــراش ســـوزونـــدم ....گــــ...

ماﺩﺭﻱ ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺍ، ﻧﮑﺘﻪ ﺍﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﮔﻔﺖ !ﺍﺯ ﺑﺪ ﺩﻧﯿﺎ ﮔﻔﺖ !ﮔﻔﺖ ﻃﺎﻭﻭﺱ ﻣ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط