دختر قاتل: part ²³
دختر قاتل: part ²³
داشتن بحث میکردن ک یهوو گوشی ات زنگ میخوره
صدای مرده (هیون سان)
هیون سان: ببین دختر جون ب نفعته ک از جایگاهت عقب نشینی کنی تو چ ب این حرفا آخه کوچولو
ات: تو میگی بکشم کنار اره؟ ...اوک ولی ب شرطی ک بتونی بگیریم ...هروقت تونستی ب روی چشم منم میکشم کنار تو جایگاهو بگیر
یونگی : چی داری میگی ات ..
ات: خفه
هیون سان : قبوله( نیشخند ) منتظر باش
قطع کرد ...
ات:داشتم میگفتم یونگی باید شما از اینجا برین تا وقتی ک کوک حالش اوکی بشه فهمیدی ؟؟
یونگی : کوک یکم دیگ بهوش میاد فقط وقت بخر
ات: خر ببین کوک ک بهوش اومد همون لحظه ک نمیتونه پاشه مث قبل نیس پس گوش بده من کمکی دارم
یونگی :باشه پس
ات: شما زودتر برین سوار ماشین بشین الاناس ک برسن و اینک آدرس عمارت ک مخفی شده رو برات میفرستم سریع برین زود باش
یونگی : پس میبینمت دیگ ؟؟
ات: امید وارم ( خنده تلخ )
یونگی کوک و برد سوار ماشین شدن ک همون لحظه ات آدرس عمارتشو بهشون داد ات رفت نشست رو مبل و برا خودش شراب ریخت (اتاقی ک کوک تو اون بود اتاق وی ای پی بود و تجهیزات زیادی داشت ) ک همون لحظه افراد هیون سان و خودش وارد اتاق شدن
همون مرده ک اسمش( هیون سان )
هیون سان: خب خب خب نترسیدی ک خانم کوچولو
ات:(نیشخند رو لباش ) ببین الان ک ب اینجا رسیدم خودت باید بهتر بدونی ب خیلی چیزا دسترسی پیدا کردم بهتر نیس ک عقب نشینی کنی هااا؟؟(سرد و اعصبی )
هیون سان : خودت نبودی ک پشت تلفن گفتی اگ گیرت بندازم جایگاهت مال منه ؟ منم ک نفر سومم تو میای جای من نظرت چیه خانم کوچولو .؟؟؟
ات: این خانم کوچولو اسم داره هیلوری صدام کن هیون ...
هیون سان : قضیه جالب شد ...پس میشناسی منو
ات: مگ میشه کسی ک ی عمر باش همکلاسی بودمو یادم بره ببین ب کجا ها کشیده میشیم نه ؟؟
هیون سان : بحث عوض نکن هیلوری ...بهت هشدار میدم
ات: چ گوهی میخوای الان ؟( سرد )
هیون سان : یا باهم تیم میشیم یا اینقدر باهم درگیر میشیم ک ی باند باقی میمونه
ات: ترجیح میدم اینقدر درگیر شم تا یکیمون باقی بمونیم
ک همون لحظه افراد ات میریزن داخل
ات: همونجا وایسین کاری نکنین ....هیون ..نظرت درباره قمار چیه ؟
هیون سان : چییی؟؟ قمار ؟ سر چی
ات: اگ ببری بیخیال همه چی میشم ...ولی ولی اگ من ببرم باید کل باندت زیر فرمان من بشه و دیگ از مافیا بودن هم دست برمیداری
هیون سان : قبوله ..
ات: پس میریم بار یا عمارت ؟؟
هیون سان :چقدر پایه ای تو دختر
ات: سریع پسر خاله نشو ( سرد )
هیون سان : میریم بار
ات: پس ساعت ۱۰ شب میبینمت
هیون : فراری در کار نیست خانم هیلوری
ات: من و فرار ؟ گمشو بابا
............
داشتن بحث میکردن ک یهوو گوشی ات زنگ میخوره
صدای مرده (هیون سان)
هیون سان: ببین دختر جون ب نفعته ک از جایگاهت عقب نشینی کنی تو چ ب این حرفا آخه کوچولو
ات: تو میگی بکشم کنار اره؟ ...اوک ولی ب شرطی ک بتونی بگیریم ...هروقت تونستی ب روی چشم منم میکشم کنار تو جایگاهو بگیر
یونگی : چی داری میگی ات ..
ات: خفه
هیون سان : قبوله( نیشخند ) منتظر باش
قطع کرد ...
ات:داشتم میگفتم یونگی باید شما از اینجا برین تا وقتی ک کوک حالش اوکی بشه فهمیدی ؟؟
یونگی : کوک یکم دیگ بهوش میاد فقط وقت بخر
ات: خر ببین کوک ک بهوش اومد همون لحظه ک نمیتونه پاشه مث قبل نیس پس گوش بده من کمکی دارم
یونگی :باشه پس
ات: شما زودتر برین سوار ماشین بشین الاناس ک برسن و اینک آدرس عمارت ک مخفی شده رو برات میفرستم سریع برین زود باش
یونگی : پس میبینمت دیگ ؟؟
ات: امید وارم ( خنده تلخ )
یونگی کوک و برد سوار ماشین شدن ک همون لحظه ات آدرس عمارتشو بهشون داد ات رفت نشست رو مبل و برا خودش شراب ریخت (اتاقی ک کوک تو اون بود اتاق وی ای پی بود و تجهیزات زیادی داشت ) ک همون لحظه افراد هیون سان و خودش وارد اتاق شدن
همون مرده ک اسمش( هیون سان )
هیون سان: خب خب خب نترسیدی ک خانم کوچولو
ات:(نیشخند رو لباش ) ببین الان ک ب اینجا رسیدم خودت باید بهتر بدونی ب خیلی چیزا دسترسی پیدا کردم بهتر نیس ک عقب نشینی کنی هااا؟؟(سرد و اعصبی )
هیون سان : خودت نبودی ک پشت تلفن گفتی اگ گیرت بندازم جایگاهت مال منه ؟ منم ک نفر سومم تو میای جای من نظرت چیه خانم کوچولو .؟؟؟
ات: این خانم کوچولو اسم داره هیلوری صدام کن هیون ...
هیون سان : قضیه جالب شد ...پس میشناسی منو
ات: مگ میشه کسی ک ی عمر باش همکلاسی بودمو یادم بره ببین ب کجا ها کشیده میشیم نه ؟؟
هیون سان : بحث عوض نکن هیلوری ...بهت هشدار میدم
ات: چ گوهی میخوای الان ؟( سرد )
هیون سان : یا باهم تیم میشیم یا اینقدر باهم درگیر میشیم ک ی باند باقی میمونه
ات: ترجیح میدم اینقدر درگیر شم تا یکیمون باقی بمونیم
ک همون لحظه افراد ات میریزن داخل
ات: همونجا وایسین کاری نکنین ....هیون ..نظرت درباره قمار چیه ؟
هیون سان : چییی؟؟ قمار ؟ سر چی
ات: اگ ببری بیخیال همه چی میشم ...ولی ولی اگ من ببرم باید کل باندت زیر فرمان من بشه و دیگ از مافیا بودن هم دست برمیداری
هیون سان : قبوله ..
ات: پس میریم بار یا عمارت ؟؟
هیون سان :چقدر پایه ای تو دختر
ات: سریع پسر خاله نشو ( سرد )
هیون سان : میریم بار
ات: پس ساعت ۱۰ شب میبینمت
هیون : فراری در کار نیست خانم هیلوری
ات: من و فرار ؟ گمشو بابا
............
۱۶.۱k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.