کتابخانه عشق
"کتابخانه عشق"
part:²⁵
شب بود و ما هنوز تو وسط ناکجا آباد گیر کرده بودیم
تهیونگ:فعلا پیاده میشیم ببینیم چی تو صندوق عقبی هست
یونا:باشه
نگاهی انداختیم و فقط تونستیم یدونه کاکائو پیدا کنیم
یونا:همین؟
تهیونگ:تازه اینم باید نصف کنیم
یونا:اشکالی نداره همین که شکممونو یکم سیر کنه کافیه
از وسط نصفش کرد و یه قسمتشو بهم داد...یکم گشتیم و یه کاپشن پیدا کردیم
تهیونگ:تو معمولاً زیاد سردت میشه بیا بپوشش
یونا:ولی خودت چی
تهیونگ:من؟من سردم نیست
یونا:باشه پس..
کاپشنو پوشیدم و دستامو گذاشتم تو جیبش یدونه فندک بود...تهیونگ هم دنبال چیزای دیگه بود
یونا:اینجارو
تهیونگ:چیه
یونا:فندک
تهیونگ:باشه...فکر کنم بنزین پیدا کردم...خوبه، اگه بنزین ماشین تموم شد ازش استفاده میکنیم
یونا:حله
رفتیم و سوار ماشین شدیم ولی روی صندلی عقبیا نشستیم
یونا:راستی نگفتی علت افسردگیت چی بود
تهیونگ:خیلی کنجکاویبدونی ها
یونا:نه چه کنجکاوی...بعدشم به نظرم بهتره دوست دخترت بفهمه تا من...
تهیونگ:چرا بهش حسادت میکنی
یونا:حسودی چیه،اخه واسه چی باید حسادت کنم
تهیونگ:هرچی میشه بهش ربط میدی
یونا:نه...اوه اینجارو چند تا چوب اینجاست...معلومه خیلی به نظافت اهمیت نمیدادن که تو ماشین همچین چیزایی هست
تهیونگ:فندکو چیکار کردی
یونا:هنوز دارمش چطور
تهیونگ:ببین گاز داره
یونا:آره پره
تهیونگ:فندکو بده
یه آتیش کوچیک درست کرد...کنار آتیش نشسته بودیم..خمیازه کشیدم
تهیونگ:نگو که خوا...
یونا:خوابم میاد
تهیونگ:چرا اینقدر میخوابی...تازه بیدار شده بودی
یونا:نمیدونم...
سرمو گذاشتم روی شونش و چشام داشتن بسته میشدن و انگار خمار بودم
یونا:تهیونگ..احساس میکنم..ازت...خوشم میاد
با خنده گفت
تهیونگ:باشه کم مذخرف بگو
یونا:ولی حقیقت بود...
بعد از این حرفم چشام کاملا بسته شد
ادامه دارد...
بعد یک یا دو ساعت پست شدن پارت تو چنل روبیکا تو پیج ویسگون همون پارت رو میذارم پس برای زودتر خوندن فیک تو چنل روبیکام عضو شین!
لینک چنل روبیکام:
https://rubika.ir/fake_novel_bts
#فیک_بی_تی_اس #فیک #بی_تی_اس #تهیونگ #جونگکوک #جین #جیمین #جیهوپ #نامجون #شوگا
part:²⁵
شب بود و ما هنوز تو وسط ناکجا آباد گیر کرده بودیم
تهیونگ:فعلا پیاده میشیم ببینیم چی تو صندوق عقبی هست
یونا:باشه
نگاهی انداختیم و فقط تونستیم یدونه کاکائو پیدا کنیم
یونا:همین؟
تهیونگ:تازه اینم باید نصف کنیم
یونا:اشکالی نداره همین که شکممونو یکم سیر کنه کافیه
از وسط نصفش کرد و یه قسمتشو بهم داد...یکم گشتیم و یه کاپشن پیدا کردیم
تهیونگ:تو معمولاً زیاد سردت میشه بیا بپوشش
یونا:ولی خودت چی
تهیونگ:من؟من سردم نیست
یونا:باشه پس..
کاپشنو پوشیدم و دستامو گذاشتم تو جیبش یدونه فندک بود...تهیونگ هم دنبال چیزای دیگه بود
یونا:اینجارو
تهیونگ:چیه
یونا:فندک
تهیونگ:باشه...فکر کنم بنزین پیدا کردم...خوبه، اگه بنزین ماشین تموم شد ازش استفاده میکنیم
یونا:حله
رفتیم و سوار ماشین شدیم ولی روی صندلی عقبیا نشستیم
یونا:راستی نگفتی علت افسردگیت چی بود
تهیونگ:خیلی کنجکاویبدونی ها
یونا:نه چه کنجکاوی...بعدشم به نظرم بهتره دوست دخترت بفهمه تا من...
تهیونگ:چرا بهش حسادت میکنی
یونا:حسودی چیه،اخه واسه چی باید حسادت کنم
تهیونگ:هرچی میشه بهش ربط میدی
یونا:نه...اوه اینجارو چند تا چوب اینجاست...معلومه خیلی به نظافت اهمیت نمیدادن که تو ماشین همچین چیزایی هست
تهیونگ:فندکو چیکار کردی
یونا:هنوز دارمش چطور
تهیونگ:ببین گاز داره
یونا:آره پره
تهیونگ:فندکو بده
یه آتیش کوچیک درست کرد...کنار آتیش نشسته بودیم..خمیازه کشیدم
تهیونگ:نگو که خوا...
یونا:خوابم میاد
تهیونگ:چرا اینقدر میخوابی...تازه بیدار شده بودی
یونا:نمیدونم...
سرمو گذاشتم روی شونش و چشام داشتن بسته میشدن و انگار خمار بودم
یونا:تهیونگ..احساس میکنم..ازت...خوشم میاد
با خنده گفت
تهیونگ:باشه کم مذخرف بگو
یونا:ولی حقیقت بود...
بعد از این حرفم چشام کاملا بسته شد
ادامه دارد...
بعد یک یا دو ساعت پست شدن پارت تو چنل روبیکا تو پیج ویسگون همون پارت رو میذارم پس برای زودتر خوندن فیک تو چنل روبیکام عضو شین!
لینک چنل روبیکام:
https://rubika.ir/fake_novel_bts
#فیک_بی_تی_اس #فیک #بی_تی_اس #تهیونگ #جونگکوک #جین #جیمین #جیهوپ #نامجون #شوگا
- ۵.۸k
- ۱۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط