کتابخانه عشق
"کتابخانه عشق"
part:²⁷
یونا:لطفا بیخیال هرچی که من به تو گفته بودم و کاری که تو چند دقیقه پیش کردی شیم..تو الان دوست دختر داری!
تهیونگ:میون با من نیست
یونا:چرا داری دروغ میگی
تهیونگ:راست میگم..
یونا:پس چرا گفتی ازش خوشت میاد؟
کل ماجرا رو برام تعریف کرد اما نمیتونستم باور کنم...یعنی میون واقعاً همچین آدمیه؟!...شاید هم تهیونگ داره دروغ میگه..
یونا:خب...نمیدونم چی بگم..اصلا تو چرا اینارو به من تعریف میکنی؟
تهیونگ:چون...چون...چون که ما از بچگی دوست بودیم و الآنم هستیم به نظرم بهتره که بدونی
یونا:دارم از گرسنگی میمیرم اگه تا شب مسیر خونه رو پیدا نکنیم میکشمت
تهیونگ:الان چه ربطی به حرفم داشت چرا بحثو میپیچونی
یونا:هرچی
رفت و ماشین رو به حرکت درآورد
تهیونگ:
از شیشه ماشین به بیرون نگاه میکرد حواسش نبود،آروم آروم دستمو بردم و دستشو گرفتم که روشو برگردوند
یونا:داری چیکار میکنی
دستش رو از داخل دستم کشید بیرون
تهیونگ:من و تو که قبلاً خیلی باهم صمیمی بودیم چی شد یه دفعه ای سرد شدی
یونا:اینا همش خاطرات بچگین و موند تو همون دوران!
تهیونگ:امیدوارم تو آینده بفهمی حقیقت چیه
یونا:حقیقت اینه تو میخوای به دوستم خیانت کنی
تهیونگ:چه خیانتی...
یونا:با نزدیک شدن به من...اصلا هدفت از این کارا چیه؟
تهیونگ:الان اگه بگم حرفمو باور نمیکنی همه چی به موقعش
یونا:چرا همه چیزو نگه میداری واسه آینده؟
تهیونگ:چون هنوز زوده
یونا:باور میکنی جدیداً خیلی آدم پیچیده ای شدی؟
تهیونگ:نه
یونا:چرا
تهیونگ:چون اتفاقاتی که میفتن طورین که اگه همون لحظه علتشو بهت بگم باور نمیکنی مثل قضیه میون با اینکه بهت حقیقتو گفتم ولی بازم طرف دوستتو گرفتی!
یونا:خب حداقل علت افسردگیتو بگو
تهیونگ:الان زمان خوبی برای گفتنش نیست!
یونا:بعد میگی نمیپیچونم
تهیونگ:درکم کن
یونا:تاکی..؟!
تهیونگ:تا وقتی که برسیم خونه
یونا:شاید اصلا نرسیدیم و تو راه مردیم!
ادامه دارد...
بعد یک یا دو ساعت پست شدن پارت تو چنل روبیکا تو پیج ویسگون همون پارت رو میذارم پس برای زودتر خوندن فیک تو چنل روبیکام عضو شین!
لینک چنل روبیکام:
https://rubika.ir/fake_novel_bts
#فیک_بی_تی_اس #فیک #بی_تی_اس #تهیونگ #جونگکوک #جین #جیمین #جیهوپ #نامجون #شوگا
part:²⁷
یونا:لطفا بیخیال هرچی که من به تو گفته بودم و کاری که تو چند دقیقه پیش کردی شیم..تو الان دوست دختر داری!
تهیونگ:میون با من نیست
یونا:چرا داری دروغ میگی
تهیونگ:راست میگم..
یونا:پس چرا گفتی ازش خوشت میاد؟
کل ماجرا رو برام تعریف کرد اما نمیتونستم باور کنم...یعنی میون واقعاً همچین آدمیه؟!...شاید هم تهیونگ داره دروغ میگه..
یونا:خب...نمیدونم چی بگم..اصلا تو چرا اینارو به من تعریف میکنی؟
تهیونگ:چون...چون...چون که ما از بچگی دوست بودیم و الآنم هستیم به نظرم بهتره که بدونی
یونا:دارم از گرسنگی میمیرم اگه تا شب مسیر خونه رو پیدا نکنیم میکشمت
تهیونگ:الان چه ربطی به حرفم داشت چرا بحثو میپیچونی
یونا:هرچی
رفت و ماشین رو به حرکت درآورد
تهیونگ:
از شیشه ماشین به بیرون نگاه میکرد حواسش نبود،آروم آروم دستمو بردم و دستشو گرفتم که روشو برگردوند
یونا:داری چیکار میکنی
دستش رو از داخل دستم کشید بیرون
تهیونگ:من و تو که قبلاً خیلی باهم صمیمی بودیم چی شد یه دفعه ای سرد شدی
یونا:اینا همش خاطرات بچگین و موند تو همون دوران!
تهیونگ:امیدوارم تو آینده بفهمی حقیقت چیه
یونا:حقیقت اینه تو میخوای به دوستم خیانت کنی
تهیونگ:چه خیانتی...
یونا:با نزدیک شدن به من...اصلا هدفت از این کارا چیه؟
تهیونگ:الان اگه بگم حرفمو باور نمیکنی همه چی به موقعش
یونا:چرا همه چیزو نگه میداری واسه آینده؟
تهیونگ:چون هنوز زوده
یونا:باور میکنی جدیداً خیلی آدم پیچیده ای شدی؟
تهیونگ:نه
یونا:چرا
تهیونگ:چون اتفاقاتی که میفتن طورین که اگه همون لحظه علتشو بهت بگم باور نمیکنی مثل قضیه میون با اینکه بهت حقیقتو گفتم ولی بازم طرف دوستتو گرفتی!
یونا:خب حداقل علت افسردگیتو بگو
تهیونگ:الان زمان خوبی برای گفتنش نیست!
یونا:بعد میگی نمیپیچونم
تهیونگ:درکم کن
یونا:تاکی..؟!
تهیونگ:تا وقتی که برسیم خونه
یونا:شاید اصلا نرسیدیم و تو راه مردیم!
ادامه دارد...
بعد یک یا دو ساعت پست شدن پارت تو چنل روبیکا تو پیج ویسگون همون پارت رو میذارم پس برای زودتر خوندن فیک تو چنل روبیکام عضو شین!
لینک چنل روبیکام:
https://rubika.ir/fake_novel_bts
#فیک_بی_تی_اس #فیک #بی_تی_اس #تهیونگ #جونگکوک #جین #جیمین #جیهوپ #نامجون #شوگا
- ۴.۹k
- ۱۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط