فقط کافیست از قضا و قدر این زمانه ی خاکی و گلی

فقط کافیست از قضا و قدَرِ این زمانه یِ خاکی و گِلی,
به دور از این همه یِ هیاهویِ سیاه و خاکستری که زندگی مان را احاطه کرد
فقط یک اتفاق خوب,
مابینِ همه یِ بدبیاری ها و کج خیالی هایمان بیوفتد....
هر چند کوچک,
حتّی همان جور ضعیف,
تا حالمان کمی بهتر شود,
روزمان بر وقفِ مرادِ روزگار باشد...
چه بهتر که بینِ پیچ و خمِ خستگیهایمان,
آمدنِ کسی باشد که هیچ وقت دستمان به سقفِ نگاهش هم نمیرسد....
که برسد به لحظه ای که در کورسویِ به ته مانده یِ امیدمان....
بی محابا,
خیالِ خام جانت,از یک جایی سرو کله اش پیدا شود,
چشمانت را از پشتِ سرت بگیرد,
و کنارِ گوشت آرام زمزمه کند:
منم....
منم قشنگ ترین خیالِ نداشته ام,
و تو برایِ اولین بار معنیِ همه یِ سرخوشی هایِ از تهِ دل را,
تمام و کمال....
میفهمی....
#فرگل_مشتاقی
دیدگاه ها (۰)

گاهی فکر می‌کنم حرف‌ها هم شبیه غذاها تاریخ انقضا دارند، یعنی...

آرزو می‌کنم هیجان زده شوی؛مثلا بعد از سالها، عشق دوران نوجوا...

چقدر دوست دارم دوست داشتنت را.....!دوست داشتن تویی که ممنوع ...

دیگر گوش به زنگ هیچ تلفنی نیستم وقتی قرار نیست صدایِ نفس های...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط