چشمان دریایی
چشمان دریایی
♡p1.
زندگی جنگیست بین رویا و حقیقت و این تصمیم ماست که طرف کدوم باشیم...
ویو ات
مثل همیشه بلند شدمو حاضر شدم و واسه صبحونه رفتم پایین داشتم صبحونم رو میخوردم که چانگ وو اومد پایین باید قبول کنم جذابه ولی اگه بهش بگم پرو میشه تخریب بهترین روش اموزشه خود باوریه 😎
= سلام صبح بخیر
/ سلام ( بسیار سرد )
این چند وقت خیلی باهام سرد شده اما زیاد مهم نیست فقط یه چیز نگرانم میکنه اونم اینکه فهمیده باشه دارم چی کار میکنم و از شغل بابا سر در آورده باشه ولی بیایید نیمه پر لیوان رو ببینیم هفته دیگه بلخره بعد چند سال تمرین و انتظار ریاست رو به عهده میگیرم 😃
صبحونم رو تموم کردم و سمت دانشگاه راه افتادم من سال سوم رشته هنرم و چانگ وو سال اول رشته ورزش داشتم تو ذهنم واسه خودم سناریو می ساختم و سمت دانشگاه حرکت میکردم
ویو چانگ وو
بیدار شدموکارام رو کردم رفتم پایین مثل همیشه ات زود تر بیدار شده بود با وجود سختیش باید قبول کنم خوش به حال دوست پسر آینده شه خیلی جذاب و خوشگله اما چرا باید تمام میراث بابا به اون برسه پس من چیم ها ؟؟
ولی راستش این. چند وقت الکی شاده و بعد از مرگ بابا و مامان رفتاراش عجیب شدن اما این اواخر خیلی تمرین میکنه خودش میگه واسه مراقبت از من و خودشه و البته زورگیرای دانشگاه و خیابون راست میگه اونا خیلی زیادن اما فکر نکنم اینقدر زدنشون سخت باشه باید سر در بیارم چه خبره
با همین فکر ها از خونه در اومدم و سمت دانشگاه راه افتادم منو ات معمولا با هم می رسیم و با چیزی که دیدم باورم نمی شد این همون دختر ساکت و مهربون و شاد باشه دیگه باید بفهمم چه خبره ....
ببخشید اگه کم شد دستم خورد یه دور پاک شد مجبور شدم دوباره بنویسم و سرم هم به شدت درد میکنه 😫😕
شرط پارت بعد ۴ لایک ♡
♡p1.
زندگی جنگیست بین رویا و حقیقت و این تصمیم ماست که طرف کدوم باشیم...
ویو ات
مثل همیشه بلند شدمو حاضر شدم و واسه صبحونه رفتم پایین داشتم صبحونم رو میخوردم که چانگ وو اومد پایین باید قبول کنم جذابه ولی اگه بهش بگم پرو میشه تخریب بهترین روش اموزشه خود باوریه 😎
= سلام صبح بخیر
/ سلام ( بسیار سرد )
این چند وقت خیلی باهام سرد شده اما زیاد مهم نیست فقط یه چیز نگرانم میکنه اونم اینکه فهمیده باشه دارم چی کار میکنم و از شغل بابا سر در آورده باشه ولی بیایید نیمه پر لیوان رو ببینیم هفته دیگه بلخره بعد چند سال تمرین و انتظار ریاست رو به عهده میگیرم 😃
صبحونم رو تموم کردم و سمت دانشگاه راه افتادم من سال سوم رشته هنرم و چانگ وو سال اول رشته ورزش داشتم تو ذهنم واسه خودم سناریو می ساختم و سمت دانشگاه حرکت میکردم
ویو چانگ وو
بیدار شدموکارام رو کردم رفتم پایین مثل همیشه ات زود تر بیدار شده بود با وجود سختیش باید قبول کنم خوش به حال دوست پسر آینده شه خیلی جذاب و خوشگله اما چرا باید تمام میراث بابا به اون برسه پس من چیم ها ؟؟
ولی راستش این. چند وقت الکی شاده و بعد از مرگ بابا و مامان رفتاراش عجیب شدن اما این اواخر خیلی تمرین میکنه خودش میگه واسه مراقبت از من و خودشه و البته زورگیرای دانشگاه و خیابون راست میگه اونا خیلی زیادن اما فکر نکنم اینقدر زدنشون سخت باشه باید سر در بیارم چه خبره
با همین فکر ها از خونه در اومدم و سمت دانشگاه راه افتادم منو ات معمولا با هم می رسیم و با چیزی که دیدم باورم نمی شد این همون دختر ساکت و مهربون و شاد باشه دیگه باید بفهمم چه خبره ....
ببخشید اگه کم شد دستم خورد یه دور پاک شد مجبور شدم دوباره بنویسم و سرم هم به شدت درد میکنه 😫😕
شرط پارت بعد ۴ لایک ♡
۴.۰k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.