ما سینه زدیم بی صدا باریدند

ما سینه زدیم بی صدا باریدند
از هر چه که دم زدیم، آنها دیدند
ما مدعیانِ صفِ اول بودیم
ز آخر مجلس شهدا را چیدند
دیدگاه ها (۱)

از خانه اسما و آقا مصطفی بیرون آمدیم . امیر هنوز تب داشت . گ...

.1روز مانده به روز موعود.👦 خانوووووووم!👰 بله بفرمایید!؟👦 میگ...

#داستان_❤ #عاشقانہ_دو_مدافع ❤ #قسمت_اول_آخــــر هفتہ قـــرار...

صدای در اتاق آمد و آقا مصطفی یا الله گویان وارد اتاق شد . پر...

. ما سینه زدیم و بی صدا باریدند. از هرچه که دم زدیم، آنها دی...

چشم تو ....آن مست همیشه با حیا چشم تو بودآن آینه ی رو به خدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط