بوی صبح میدهی

بوی صبح می‌دهی
و گنجشک‌ها
در خنده‌هایت پرواز می‌کنند ..
حسودی‌ام می‌شود
به خیابان‌ها و درخت‌هایی
که هر صبح
بدرقه‌ات می‌کنند ... حسودی‌ام می‌شود
به شعرها و ترانه‌هایی که می‌خوانی
خوشا به حال کلماتی
که در ذهن تو زیست می‌کنند !

دلم می‌خواهد
یک‌بار دیگر
شعر را
خیابان را
تمام شهر را
با کودک مهربان دست‌هایت
از اول
قدم بزنم .
دیدگاه ها (۴)

یکی بیاید و نسلِ ما را تکان دهد...ما نسلِ دوست داشتنهای ته ن...

ای داد از این دوری و از عشق تو بی داد ...ای خدا دلم برای همس...

".خوش به حال منکه شعرم از تو می ریزدکه مادر حرفهای منیخوش به...

خدایا دراین صبحبازهم میخواهم ازتوسهم دستانم!بخششسهم چشمانم!ع...

فصل دوم"قدم‌زدن در کهکشانِ "بی خیال،آسمون همچنا تاریک بود، ا...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط