حتما بخونید

️ حـتـــمـاً بخــونـیــد

✔✅✔✅

#داستانی_فوق_العاده_زیبا

زنی بود با لباسهای کهنه و مندرس ، و نگاهی مغموم . وارد خواربار فروشی محله شد و بافروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خواروبار به او بدهد . به نرمی گفت شوهرش بیمار است و نمی‌تواند کار کند و شش بچه‌شان بی غذا مانده‌اند ،صاحب مغازه ، با بی‌اعتنایی محلش نگذاشت و با حالت بدی خواست او را بیرون کند .زن نیازمند در حالی که اصرار می‌کرد گفت : «آقا شما را به خدا به محض اینکه بتوانم پولتان را می‌آورم .»مغازه دار گفت نسیه نمی‌دهد .مشتری دیگری که کنار پیشخوان ایستاده بود و گفت و گوی آن دو را می‌شنید به مغازه دار گفت :...«ببین این خانم چه می‌خواهد؟خرید این خانم با من .»خواربار فروش گفت :لازم نیست خودم می‌دهم لیست خریدت کو ؟زن گفت : اینجاست .

♡♡♡♡♡✔✔✔


- « لیست ‌ات را بگذار روی ترازو به اندازه ی وزنش هر چه خواستی ببر . » !!زن با خجالت یک لحظه مکث کرد، از کیفش تکه کاغذی درآورد و چیزی رویش نوشت و آن را روی کفه ترازو گذاشت . همه با تعجب دیدند کفه ی ترازو پایین رفت .خواربارفروش باورش نمی‌شد .مشتری از سر رضایت خندید .مغازه‌دار با ناباوری شروع به گذاشتن جنس در کفه ی دیگر ترازو کرد کفه ی ترازو برابر نشد ، آن قدر چیز گذاشت تا کفه‌ها برابر شدند .در این وقت ، خواربار فروش با تعجب و دل‌خوری تکه کاغذ را برداشت ببیند روی آن چه نوشته است .کاغذ لیست خرید نبود، دعای زن بود که نوشته بود (ای خدای عزیزم! تو از نیاز من باخبری خودت آن را برآورده کن) . مغازه ‌دار با بهت جنسها را به زن داد و همان جا ساکت و متحیر خشکش زد. زن خداحافظی کرد و رفت. مشتری یک اسکناس باارزش به مغازه ‌دار داد و گفت: فقط خداست که می‌‌داند وزن دعای پاک و خالص چقدر است ؟



تا خداروداریی تنها نیستی

عاشقتم خدا جون ♡♡♡♡
دیدگاه ها (۹)

"متنی از جنس طلا" عارفی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم...

✔✔ﺧﺪﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﺭﻭﺯﻧﻪ ﯼ ﺍﻣﯿﺪﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺑﺴﺘﻪ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ,ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴﯿﺴﺖ...

.♡رمضــآنــــ عجب ماهے است...♡ خوابیدن مان عبادت حساب مے شود...

✔✔✔گل آفتاب گردان رو به نور میچرخد و آدمی رو به خدا ... ما ه...

✅ #جوانمرد_قصاب... متروی تهران ایستگاهی دارد به نام جوانمرد ...

✅ #جوانمرد_قصاب... متروی تهران ایستگاهی دارد به نام جوانمرد ...

چند پارتی(جونگ کوک/ات)part3

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط