آنکه دائم نفسش حس تو را داشت منم

آنکه دائم نفسش حس تو را داشت منم

این چنین عشق تو در سینه نگهداشت منم

آنکه در ناز فرو رفته و شاداب توئی

آنکه دل کاشت ولی دلهره برداشت منم

آنکه هرگز نگشود دفتر احساس توئی

آنکه رویای تو را خاطره پنداشت منم

آنکه کافر به دل مومن من بودتویی

آنکه هر شعر تو را معجزه انگاشت منم

آنکه بر سینه ی من خنجر غم کوفت توئی

او که قامت به قد تیر برافراشت منم

او که در باغ غزل گشت و خرامید توئی

او که یک بوته در این باغچه نگذاشت منم

او که عاقل شد و راه خردش جست توئی

آن که در مزرعه اش بذر جنون کاشت منم ...
دیدگاه ها (۱۳)

پروانه شدم ، بال زدم ، سوخت دو بالمدیوانه شدم ، داد زدم ، وا...

یک درشکه، سنگفرش خیس طهران قدیمسورچی و رپ رپ اسب شتابان قدیم...

ﯾﮑﯽ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻧﺒﻮﺩ ... ﯾﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﮐﻬﻨﻪ ﺑﻮﺩ ،ﯾﮑﯽ ﻣﻮﻧﺪ ﯾﮑﯽ ﻧﻤﻮﻧﺪ .....

هرچند نوشتند که حبسم ابدی نیستاما چه کنم بهر ضمانت سندی نیست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط