چطور باور کنم

چطور باور کنم

که تنها یک گلوله تو را از من گرفت

تازه رودخانه می خواست شال کمرت باشد
و باران طوری می آمد
که درست روی دست راست تو بود
بهار می آمد تا از دست راست تو
نشانی روستا ها را بگیرد.
تو کشته شدی
و ناچار بودی از رویایت دست بکشی
خبر مرگت را چون شاخه ی پر شکوفه ی گیلاس
آوردند گذاشتند وسط حیاط.



#غلامرضا_بروسان

#از_کتاب_در_آب_ها_دری_باز_شد
#deep_feeling
دیدگاه ها (۱)

با یک دست تو را لمس می کنم.و با دست دیگرمبه تو می اندیشم. عز...

غمگین ترین درد، مرگ نیست،دلبستگی به کسی استکه بدانی هست اماا...

تو واقعی بودینه مثل دستگیرهنه مثل درتو واقعی بودیمثل اندوه د...

تمام عمر دستت صرف شادی شددست‌های تو مهربان بودند یکی بیشتر ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط