Dandelion
part⁶
این داستان ( معرفی)
مدرسه: راهرو
هیناتا توی راهروی مدرسه داشت راه میرفت که ی دفعه به قاصدک برخورد کرد :
^ کنیجیوا قاصدک
+ کنیجیوا
^ میشه باهم حرف بزنیم
+ هممم آره
رفتن توی حیاط مدرسه و شروع به صحبت کردن:
^ خب میخوام از خودت بگی
+ از چیه خودم بگم؟
^ اممممممم آها فامیلیت چیه؟
+ ویلیامز
^ رنگ مورد علاقت؟
+ مشکی
^ به کسی فکر میکنی؟
+ ....... آره
^ جدی؟
+ آره
^ واییییییییییی کیه؟
+ نمیدونم
^ یعنی نمیخوای بگی
+ آفرین
قاصدک رفت توی کلاس نشست و باز به اون چشمای سیاه و موهای بلوند فکر کرد.
این داستان ( معرفی)
مدرسه: راهرو
هیناتا توی راهروی مدرسه داشت راه میرفت که ی دفعه به قاصدک برخورد کرد :
^ کنیجیوا قاصدک
+ کنیجیوا
^ میشه باهم حرف بزنیم
+ هممم آره
رفتن توی حیاط مدرسه و شروع به صحبت کردن:
^ خب میخوام از خودت بگی
+ از چیه خودم بگم؟
^ اممممممم آها فامیلیت چیه؟
+ ویلیامز
^ رنگ مورد علاقت؟
+ مشکی
^ به کسی فکر میکنی؟
+ ....... آره
^ جدی؟
+ آره
^ واییییییییییی کیه؟
+ نمیدونم
^ یعنی نمیخوای بگی
+ آفرین
قاصدک رفت توی کلاس نشست و باز به اون چشمای سیاه و موهای بلوند فکر کرد.
- ۱.۶k
- ۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط