قسمت سوم
(( قسـمـت سـوم ))
من تشخیص میدهم چه کسی چکار کند!
گاردریل میان اتوبان را شکستهاند و راه اتوبان را بستهاند. چندنفر هم آچار بهدست روی گاردریل میان دو لاین نشستهاند برای باز کردن و بستن پیچها و گشودن مسیر برای فرار! زن جوانی با صدای لرزان، التماسشان میکند. میگوید فرزند کوچکش در خانه مانده و باید برسد. مرد میانسالی هم هست که نالههایش تمام شده برای به دست آوردن دلهای این گاردریلنشینها. هرچه دلیل آورده، حاضر نشدهاند گاردریل را برایش باز کنند. بالاخره یک نفر از گاردریلنشینها تصمیم میگیرد از میان درخواستکنندگان، به زن جوان اجازه بدهد برود. چندنفر از همراهانش مخالفت میکنند و صدایشان هوا میرود که: «اینطوری یکییکی همه میخوان برن دیگه!» ولی زورشان نمیچربد انگار. باریکهراهی باز میشود و خودرو کوچک زن جوان، ریزریز مجالی مییابد برای گریز از قفلها! مرد میانسال اما حسرت به دل در میان گروگانها باقی میماند.
بفرمایید شیرکاکائو!
هر دو طرف اتوبان توسط گروهی بسته شده. تعدادی لاستیک را آتش زدهاند و ماشین را وسط اتوبان پارک کردهاند و... یک گروه بسیار آماده و منظم هستند که خیلی خوب هم تقسیم وظایف کردند. کسی را از بیرون خودشان راه نمیدهند و اینقدر منظم هستند که شیفت عوض میکنند، تجهیزاتشان پشتیبانی میشود و حتی «بِپا» دارند تا مبادا کسی از پلاک ماشینها و چهرهها عکاسی کند. جوان قدبلند ِگوشی به دستی هم هست که از مرکز شلوغیها دور است اما آرام و قرار ندارد. مدام گزارش اتوبان را بهصورت تلفنی به افرادی در آن سوی خط میدهد و از باقی خبر میگیرد. برای تک تک لحظات مختلف کارشان سناریو دارند. حتی در اوج عصبانیت مردمی که دراتوبان گیر کردهاند، دست به توزیع چای و شیر کاکائو داغ میزنند؛ آن هم در هوای برفی و در شرایطی که هیچ خودرویی امکان تردد ندارد.
#بسیج_سایبری
من تشخیص میدهم چه کسی چکار کند!
گاردریل میان اتوبان را شکستهاند و راه اتوبان را بستهاند. چندنفر هم آچار بهدست روی گاردریل میان دو لاین نشستهاند برای باز کردن و بستن پیچها و گشودن مسیر برای فرار! زن جوانی با صدای لرزان، التماسشان میکند. میگوید فرزند کوچکش در خانه مانده و باید برسد. مرد میانسالی هم هست که نالههایش تمام شده برای به دست آوردن دلهای این گاردریلنشینها. هرچه دلیل آورده، حاضر نشدهاند گاردریل را برایش باز کنند. بالاخره یک نفر از گاردریلنشینها تصمیم میگیرد از میان درخواستکنندگان، به زن جوان اجازه بدهد برود. چندنفر از همراهانش مخالفت میکنند و صدایشان هوا میرود که: «اینطوری یکییکی همه میخوان برن دیگه!» ولی زورشان نمیچربد انگار. باریکهراهی باز میشود و خودرو کوچک زن جوان، ریزریز مجالی مییابد برای گریز از قفلها! مرد میانسال اما حسرت به دل در میان گروگانها باقی میماند.
بفرمایید شیرکاکائو!
هر دو طرف اتوبان توسط گروهی بسته شده. تعدادی لاستیک را آتش زدهاند و ماشین را وسط اتوبان پارک کردهاند و... یک گروه بسیار آماده و منظم هستند که خیلی خوب هم تقسیم وظایف کردند. کسی را از بیرون خودشان راه نمیدهند و اینقدر منظم هستند که شیفت عوض میکنند، تجهیزاتشان پشتیبانی میشود و حتی «بِپا» دارند تا مبادا کسی از پلاک ماشینها و چهرهها عکاسی کند. جوان قدبلند ِگوشی به دستی هم هست که از مرکز شلوغیها دور است اما آرام و قرار ندارد. مدام گزارش اتوبان را بهصورت تلفنی به افرادی در آن سوی خط میدهد و از باقی خبر میگیرد. برای تک تک لحظات مختلف کارشان سناریو دارند. حتی در اوج عصبانیت مردمی که دراتوبان گیر کردهاند، دست به توزیع چای و شیر کاکائو داغ میزنند؛ آن هم در هوای برفی و در شرایطی که هیچ خودرویی امکان تردد ندارد.
#بسیج_سایبری
- ۱.۲k
- ۲۷ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط