قسمت دوم
(( قسـمـت دوم))
کسی حق خروج ندارد!
عدهای اتوبان را بستهاند و اجازه حرکت را به هیچ خودرویی نمیدهند. مردم زیادی همراه با خانواده در ترافیک گیر افتادهاند و ناچار، از شدت برف به گرمای بخاری ماشین پناه بردهاند. یک پژو405 مشکی جلوتر از موانع ایستاده است و راننده آن به بقیه دستور میدهد. خود راننده هیکل درشتی دارد و کسی جرات ندارد با او مخالفت کند، ضمن اینکه چند نفر هم بهوضوح با او هماهنگ هستند و دستوراتش را اجرا میکنند. پلاک ماشینش را کاملا با برف پوشانده است تا شناسایی نشود. خیالش که از باز نشدن اتوبان راحت میشود، یکباره تصمیم میگیرد از آنجا برود. جالب آنکه اتوبان دقیقاً از جایی بسته شده که خروجیاش برای خروج او کاملا در دسترس است. در شرایطی که همکارانش اجازه خروج هیچ خودرویی را نمیدهند، ماشین را روشن میکند و به چشم بههم زدنی، از دیدها پنهان میشود.
کسی حق عکس گرفتن ندارد!
همهمهای برپاست. افرادی در دو سوی اتوبان ایستادهاند و تماشا میکنند و عکس میگیرند. اصل درگیری اما چندین متر جلوتر است. عدهای با تحکم جلوی عکس گرفتن دیگران را میگیرند. ترجیح میدهم پنهانی عکس بگیرم اما ناگهان یک نفر ظاهر میشود و با عصبانیت میگوید: «عکس نگیر!» میخواهد دوربینم را بگیرد که ناگهان فکری به ذهنم میرسد. ریسک میکنم و آرام توی گوشش میگویم: «این عکسها رو برای بیبیسی میگیرم، تابلو نکن.» شانس میآورم که طرف حرفهای نیست. میگوید: «پس فقط از قیافهمون عکس نگیر!» و بعد، بیخیال من میشود. جالب اینکه دیگر هیچکس هم کاری به عکس گرفتن من ندارد. چند عکس می گیرم و قبل از اینکه کسی از لیدرهای اصلی به فکرش برسد که سراغم بیاید تا برایش اثبات کنم از بیبیسی هستم، از میان جمعیت خارج میشوم.
#بسیج_سایبری
کسی حق خروج ندارد!
عدهای اتوبان را بستهاند و اجازه حرکت را به هیچ خودرویی نمیدهند. مردم زیادی همراه با خانواده در ترافیک گیر افتادهاند و ناچار، از شدت برف به گرمای بخاری ماشین پناه بردهاند. یک پژو405 مشکی جلوتر از موانع ایستاده است و راننده آن به بقیه دستور میدهد. خود راننده هیکل درشتی دارد و کسی جرات ندارد با او مخالفت کند، ضمن اینکه چند نفر هم بهوضوح با او هماهنگ هستند و دستوراتش را اجرا میکنند. پلاک ماشینش را کاملا با برف پوشانده است تا شناسایی نشود. خیالش که از باز نشدن اتوبان راحت میشود، یکباره تصمیم میگیرد از آنجا برود. جالب آنکه اتوبان دقیقاً از جایی بسته شده که خروجیاش برای خروج او کاملا در دسترس است. در شرایطی که همکارانش اجازه خروج هیچ خودرویی را نمیدهند، ماشین را روشن میکند و به چشم بههم زدنی، از دیدها پنهان میشود.
کسی حق عکس گرفتن ندارد!
همهمهای برپاست. افرادی در دو سوی اتوبان ایستادهاند و تماشا میکنند و عکس میگیرند. اصل درگیری اما چندین متر جلوتر است. عدهای با تحکم جلوی عکس گرفتن دیگران را میگیرند. ترجیح میدهم پنهانی عکس بگیرم اما ناگهان یک نفر ظاهر میشود و با عصبانیت میگوید: «عکس نگیر!» میخواهد دوربینم را بگیرد که ناگهان فکری به ذهنم میرسد. ریسک میکنم و آرام توی گوشش میگویم: «این عکسها رو برای بیبیسی میگیرم، تابلو نکن.» شانس میآورم که طرف حرفهای نیست. میگوید: «پس فقط از قیافهمون عکس نگیر!» و بعد، بیخیال من میشود. جالب اینکه دیگر هیچکس هم کاری به عکس گرفتن من ندارد. چند عکس می گیرم و قبل از اینکه کسی از لیدرهای اصلی به فکرش برسد که سراغم بیاید تا برایش اثبات کنم از بیبیسی هستم، از میان جمعیت خارج میشوم.
#بسیج_سایبری
- ۱.۴k
- ۲۷ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط