گرگ به گله خیره مانده بود

گرگ به گله خیره مانده بود ؛

پرسیدم مگر گرگ ها هم فکر میکنند ؛

گفت عاشق بره ای شده ام ؛

نمیدانم آبروی ذاتم را ببرم ؛

یا شکارچی عشقم باشم …
دیدگاه ها (۱)

دستانم را بگیر 👐 دلم شادی می خواهد 😀 وسعتش زیاد نیست🙃 به اند...

حیف که روی تو غیرت دارم😡 وگرنه روسری ات را👒 از همین سطر باز ...

نمیدونم‌ چقدربایدصدای هدفونم زیادباشهتاصدای تنهاییامونشوم؟

تـــو همــان هیچ هستی که هر گاه از مــن میپرسند:به چه چیزی ف...

در من دخترکی پر از شور و نشاط ، تمام روز ، با شادترین موزیک ...

مست خون ( پارت ۱۶ )

قهوه تلخ پارت ۴۶درحال قدم زدن بودم که صدایی توجه ام رو جلب ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط