ادامه......
ادامه......
گیو داشت فکر میکرد به اون دختر این دومین باری بود که اون دختر رو میدید و میپرسید از خودش که چرا به اون دختر فکر میکنه چند ثانیه بعد پرسید: خب ماساکو تو پیش اون خانم چیکار میکردی؟
ماساکو:بیدار شدم پیش اون بودم
گیو:یه بار دیگه بگو منظورت چیه
ماساکو:نمیدونم دایی جون اما مث اینکه غش کرده بودم
....................................................................
شینوبو توی ذهنش:
اون داییش بود
حدث زده بودم
اما یه جوری نگا میکرد
یعنی درست فکر میکنم
که کانائو گفت:اب میخوری؟
شینوبو:ممنون میشم
گیو داشت فکر میکرد به اون دختر این دومین باری بود که اون دختر رو میدید و میپرسید از خودش که چرا به اون دختر فکر میکنه چند ثانیه بعد پرسید: خب ماساکو تو پیش اون خانم چیکار میکردی؟
ماساکو:بیدار شدم پیش اون بودم
گیو:یه بار دیگه بگو منظورت چیه
ماساکو:نمیدونم دایی جون اما مث اینکه غش کرده بودم
....................................................................
شینوبو توی ذهنش:
اون داییش بود
حدث زده بودم
اما یه جوری نگا میکرد
یعنی درست فکر میکنم
که کانائو گفت:اب میخوری؟
شینوبو:ممنون میشم
۲.۳k
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.