عروسکم
پارت: ۱۶
توضیح کوتاه :
جونگ کوک و تهیونگ تو یه اتاقن و جین و جیمینم توی اتاق خونه پسرا دوبلکسه خونه دخترا هم دوبلکسه و جنلیسا توی اتاق چهسو تو یه اتاق
پسرا تو اسنپ
ویو ته:
دلم میخواست توی کافه به جای اینکه شراب با طمع گردو بخورم اون کوشولو رو بخورم(منظورش جنیه) درسته اون کوشولو وحشیه اما عسل لامصببب
ویو جین:
نمیدونم چرا ولی دلم میخواست جیسو رو مال خودم کنم 🔞
نویسنده : 😑
ویو کوک :
(نمیدونم چرا ولی شیرموزامو به اون خوشگله مکثثثث ترجیح نمیدم
( محکم زد تو سرش )
ته : روانی شدی چرا خودتو میزنی ؟ ازگلی ؟ اسکلی کصخولی ؟اصن مغز ته کلت هس؟؟؟؟؟؟؟
(تهیونگ زد به سر کوکی)
کوک : حتما مغز تو کله تو هس،،،افقت نیس مگر نه میگفتم بهش نگاه کنی
راوی : تهیونگ شروع به زدن کوک کرد با پا با دست با سر
کم مونده بود با باسنش بزنتش جین جلوشو میگیره
ته : دهنتو ببند
کوک : قیرتی نشو
جین : تهیونگ اروم کوک توهم خفشو دیگه
کوک : به درک ( روشو کرد انور)
جیمین : ببندید
کوک : راسته ماه عسل خوش گزشت ؟( کوک موضوع رزی رو فهمیده)
جیمین نفس عمیقی میکشه
دخی ها
جیسو : اوپا ماهم فردا مدرسه داریم باید بریم بخوابیم بابای
بنگی: اوکیه
دخترا هم رفتن اوناهم خود درگیری داشتن
نویسنده : بنده گشادیم میشه بنویسم 🦧
چ
فردا صبح در مدرسه :
کوک : افقت امد تهیونگ
راوی : تهیونگ از رو میز بلند شد و به دخترا که این ... سریع رفتن نشستن سر جاشون خیره شد و نشست سرجاش
ویو جیمین:
دخترا زنگ اول سرشون تو کار خودشون بود و مثل هر روز خیلی خوشگل بودن . برای همین ... .
نویسنده : چشم های خود را درویش کرده جیمینکم 🙈
ویو جین :
امروز بین زنگ اول و زنگ تفریح نداشتیم و فقط میتونستیم تو کلاس بشینیم پسرا روی میز هاشون نشسته بودن و از هرچیزی که هیچ ربطی با کلاس نداشت زر میزدن خلاصه سرمو چرخوندم و محو جیسو شدم که یهو جیسو متوجه نگاهم شد گرخیدم سریع روم برگردوندم و اروم دوباره بهش نگاه کردم دیدم دار با چشای خرگوشیش بهم نگاه میکنه و یه چشمک با چشم راستش بهم زد یکی با چشم چپش ( فوق کیوت )
نویسنده : جیسو جان تو اهل اینکارا نبودی 🐷
ویو جین : زنگ تفریح خورد دیگه نتونستم دوام بیارم با اشاره به جیسو فهموندم که بیاد دنبالم جیسو هم دستشو برد زیر میز و اوکی داد
ویو جنی :
جیسو گفت کار دارم و رفت لیسا هم رفت کنار رزی نشست و منم همینجوری عین خیار نشسته بودم که متوجه نگاه تهیونگ شدم عین خول و چلا بهم زل زده بود احساس میکردم،راستشو بخواین هیچی احساس نمیکردم منم برای جوابش باچشمام بهش گفتم چته ها داری به چی نگاه میکنی
پیش جینسو:
جین:عاشقتم
جیسو:ها ؟
جین نذاشت حرف جیسو تموم شه و لباشو گذاشت رو لبای جیسو
نویسنده:
سلام ببخشید دیر گذاشتم افسرده شده بودم 🐹
توضیح کوتاه :
جونگ کوک و تهیونگ تو یه اتاقن و جین و جیمینم توی اتاق خونه پسرا دوبلکسه خونه دخترا هم دوبلکسه و جنلیسا توی اتاق چهسو تو یه اتاق
پسرا تو اسنپ
ویو ته:
دلم میخواست توی کافه به جای اینکه شراب با طمع گردو بخورم اون کوشولو رو بخورم(منظورش جنیه) درسته اون کوشولو وحشیه اما عسل لامصببب
ویو جین:
نمیدونم چرا ولی دلم میخواست جیسو رو مال خودم کنم 🔞
نویسنده : 😑
ویو کوک :
(نمیدونم چرا ولی شیرموزامو به اون خوشگله مکثثثث ترجیح نمیدم
( محکم زد تو سرش )
ته : روانی شدی چرا خودتو میزنی ؟ ازگلی ؟ اسکلی کصخولی ؟اصن مغز ته کلت هس؟؟؟؟؟؟؟
(تهیونگ زد به سر کوکی)
کوک : حتما مغز تو کله تو هس،،،افقت نیس مگر نه میگفتم بهش نگاه کنی
راوی : تهیونگ شروع به زدن کوک کرد با پا با دست با سر
کم مونده بود با باسنش بزنتش جین جلوشو میگیره
ته : دهنتو ببند
کوک : قیرتی نشو
جین : تهیونگ اروم کوک توهم خفشو دیگه
کوک : به درک ( روشو کرد انور)
جیمین : ببندید
کوک : راسته ماه عسل خوش گزشت ؟( کوک موضوع رزی رو فهمیده)
جیمین نفس عمیقی میکشه
دخی ها
جیسو : اوپا ماهم فردا مدرسه داریم باید بریم بخوابیم بابای
بنگی: اوکیه
دخترا هم رفتن اوناهم خود درگیری داشتن
نویسنده : بنده گشادیم میشه بنویسم 🦧
چ
فردا صبح در مدرسه :
کوک : افقت امد تهیونگ
راوی : تهیونگ از رو میز بلند شد و به دخترا که این ... سریع رفتن نشستن سر جاشون خیره شد و نشست سرجاش
ویو جیمین:
دخترا زنگ اول سرشون تو کار خودشون بود و مثل هر روز خیلی خوشگل بودن . برای همین ... .
نویسنده : چشم های خود را درویش کرده جیمینکم 🙈
ویو جین :
امروز بین زنگ اول و زنگ تفریح نداشتیم و فقط میتونستیم تو کلاس بشینیم پسرا روی میز هاشون نشسته بودن و از هرچیزی که هیچ ربطی با کلاس نداشت زر میزدن خلاصه سرمو چرخوندم و محو جیسو شدم که یهو جیسو متوجه نگاهم شد گرخیدم سریع روم برگردوندم و اروم دوباره بهش نگاه کردم دیدم دار با چشای خرگوشیش بهم نگاه میکنه و یه چشمک با چشم راستش بهم زد یکی با چشم چپش ( فوق کیوت )
نویسنده : جیسو جان تو اهل اینکارا نبودی 🐷
ویو جین : زنگ تفریح خورد دیگه نتونستم دوام بیارم با اشاره به جیسو فهموندم که بیاد دنبالم جیسو هم دستشو برد زیر میز و اوکی داد
ویو جنی :
جیسو گفت کار دارم و رفت لیسا هم رفت کنار رزی نشست و منم همینجوری عین خیار نشسته بودم که متوجه نگاه تهیونگ شدم عین خول و چلا بهم زل زده بود احساس میکردم،راستشو بخواین هیچی احساس نمیکردم منم برای جوابش باچشمام بهش گفتم چته ها داری به چی نگاه میکنی
پیش جینسو:
جین:عاشقتم
جیسو:ها ؟
جین نذاشت حرف جیسو تموم شه و لباشو گذاشت رو لبای جیسو
نویسنده:
سلام ببخشید دیر گذاشتم افسرده شده بودم 🐹
- ۲.۳k
- ۰۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط