عروسکم
پارت : ۱۷
ویو جین : با تمام وجودم لباشو حس میکردم راستشو بخواین اول همراهی نکرد ولی بعد اوکی شد
ویو : جیسو داشتم لذت میبردم از این همه لب بازی
نویسنده : خوب عروس خانم گلاب و نیاورده بله رو گفت 🦭
راوی:جین دستش رو به دیوار تکیه داده و جیسو بین دستاش قرار داره .... جیسو همینجوری که داشت لذت میبرد با دستای نرم و ظریف اش گردن جین و لمس میکرد
ویو جین : اون دختر داشت دیوانم میکرد با هر لمس ارومی که روی گردنم میکرد حشری تر میشدم برای اینکه خیلی داشت خوش میگذشت یکی از ران هاشو تو دستای مردونم گرفتم و پاشو اوردم بالا و ران نرمشو فشار میدادم
ویو جیسو : بعد چند دقیقه لبامونو از هم جدا کردیم و نفس نفس میزدیم
جین : تو هم دوسم داری ؟
جیسو : نه ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،عاشقتم
جین با شنیدن این کلمه دیوانه شد و دستشو گذاشت رو گودی کمر جیسو و جیسو و بغل کرد و فشارش داد
جین : منم عاشقتم
راوی : سکوتی بینشون بود
پیش تنی :
راوی:تهیونگ و جنی تو کلاس تنها بودن و همه به یه دلیل رفته بودن بیرون کلاس (دلیل های چرت)تهیونگ همچنان داشت به جنی نگاه میکرد و جنی دیگه اعصابش خورد شد و رفت پیش تهیونگ و یه پاشو گذاشت روی میز تهیونگ
نویسنده : جنی جان یکمی حیا کن 🐒
جنی : به چی نگاه میکنی ( لحن تمسخرانه) ها چیه لال عی
راوی:تهیونگ وقتی جنی پاشو رو روی میزش گذاشت تهیونگ متوجه باز بودن کفش جنی شد و ...
ته : بند کفشت بازه
راوی : تهیونگ خیلی با عاشقانه و سکسی بند کفش جنی رو بست جنی که ماتو مهبوت مونده بود به تهیونگ خیره شد و دید تهیونگ داره چه با دقت بند کفش جنی رو میبنده
جنی بعد از این که بند کفشش رو تهیونگ بست پاشو سریع ور داشت
جنی : مرسی ( اروم )
تهیونگ از جاش پاشد و شیر توت فرنگی جنی رو برداشت
ته : مال من ( ارامش)
جنی : بدش ( داد)
ته : بگیرش
راوی:جنی بخاطر کوتاه بودن قدش مجبور شد رو پاهاش وایسه و هیمی کار رو کرد
جنی : ترو خدا بدش(کیوت)
ته : خام نمیشم
ویو جنی :
پریدم بالا تا شیرو ازش بگیرم که یهو تعادلمو از دست دادم و روی تهیونگ افتادم و تهیونگ و من افتاد رو صندلی و
تهیونگ و من افتادیم رو صندلی و لبامون رو هم افتاد
نویسنده : اصلا من تعیین نکردم اینجوری بشه 🦫
ویو ته : تقریبا یه ۲ دقیقه ای لبای سرخابیش رو لبام بود داشتم از لباش لذت میبرد نه اینکه لباشو بخورم فقط لبام لباشو لمس میکرد و همین برای ارامشم کافی بود
نویسنده : راستشو بخای تهیونگ من تورو به این ارامش رسوندم باید قدر دانم باشی🦔
بچه ها بچه ها لایک کنید 🦊
و اینکه امروز تولد یکی عز ما ها است و این پارت کادو تولدش بود 🐇
چیع فکر کردی من بیکارم ؟🦥
نه من شما رو دوس دارم مگرنه بیکار نیستم 🦕
پس بای بای 🐋
ویو جین : با تمام وجودم لباشو حس میکردم راستشو بخواین اول همراهی نکرد ولی بعد اوکی شد
ویو : جیسو داشتم لذت میبردم از این همه لب بازی
نویسنده : خوب عروس خانم گلاب و نیاورده بله رو گفت 🦭
راوی:جین دستش رو به دیوار تکیه داده و جیسو بین دستاش قرار داره .... جیسو همینجوری که داشت لذت میبرد با دستای نرم و ظریف اش گردن جین و لمس میکرد
ویو جین : اون دختر داشت دیوانم میکرد با هر لمس ارومی که روی گردنم میکرد حشری تر میشدم برای اینکه خیلی داشت خوش میگذشت یکی از ران هاشو تو دستای مردونم گرفتم و پاشو اوردم بالا و ران نرمشو فشار میدادم
ویو جیسو : بعد چند دقیقه لبامونو از هم جدا کردیم و نفس نفس میزدیم
جین : تو هم دوسم داری ؟
جیسو : نه ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،عاشقتم
جین با شنیدن این کلمه دیوانه شد و دستشو گذاشت رو گودی کمر جیسو و جیسو و بغل کرد و فشارش داد
جین : منم عاشقتم
راوی : سکوتی بینشون بود
پیش تنی :
راوی:تهیونگ و جنی تو کلاس تنها بودن و همه به یه دلیل رفته بودن بیرون کلاس (دلیل های چرت)تهیونگ همچنان داشت به جنی نگاه میکرد و جنی دیگه اعصابش خورد شد و رفت پیش تهیونگ و یه پاشو گذاشت روی میز تهیونگ
نویسنده : جنی جان یکمی حیا کن 🐒
جنی : به چی نگاه میکنی ( لحن تمسخرانه) ها چیه لال عی
راوی:تهیونگ وقتی جنی پاشو رو روی میزش گذاشت تهیونگ متوجه باز بودن کفش جنی شد و ...
ته : بند کفشت بازه
راوی : تهیونگ خیلی با عاشقانه و سکسی بند کفش جنی رو بست جنی که ماتو مهبوت مونده بود به تهیونگ خیره شد و دید تهیونگ داره چه با دقت بند کفش جنی رو میبنده
جنی بعد از این که بند کفشش رو تهیونگ بست پاشو سریع ور داشت
جنی : مرسی ( اروم )
تهیونگ از جاش پاشد و شیر توت فرنگی جنی رو برداشت
ته : مال من ( ارامش)
جنی : بدش ( داد)
ته : بگیرش
راوی:جنی بخاطر کوتاه بودن قدش مجبور شد رو پاهاش وایسه و هیمی کار رو کرد
جنی : ترو خدا بدش(کیوت)
ته : خام نمیشم
ویو جنی :
پریدم بالا تا شیرو ازش بگیرم که یهو تعادلمو از دست دادم و روی تهیونگ افتادم و تهیونگ و من افتاد رو صندلی و
تهیونگ و من افتادیم رو صندلی و لبامون رو هم افتاد
نویسنده : اصلا من تعیین نکردم اینجوری بشه 🦫
ویو ته : تقریبا یه ۲ دقیقه ای لبای سرخابیش رو لبام بود داشتم از لباش لذت میبرد نه اینکه لباشو بخورم فقط لبام لباشو لمس میکرد و همین برای ارامشم کافی بود
نویسنده : راستشو بخای تهیونگ من تورو به این ارامش رسوندم باید قدر دانم باشی🦔
بچه ها بچه ها لایک کنید 🦊
و اینکه امروز تولد یکی عز ما ها است و این پارت کادو تولدش بود 🐇
چیع فکر کردی من بیکارم ؟🦥
نه من شما رو دوس دارم مگرنه بیکار نیستم 🦕
پس بای بای 🐋
- ۲.۰k
- ۰۴ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط