گفتی که ما به درد هم نمی خوریم
گفتی که ما به درد هم نمی خوریم
اما هرگز نفهمیدی من تو را برای درد هایم نمیخواستم
هرگز نفهمیدی
دیر یا زود
خوب یا بد
عاقبت خواهم رفت
و چه می ماند ازم
جز کمی شعر
کمی هم لبخند
واگر به یاد من افتادی
باز کن تو دفتر پاره ی من
و بخوان شعرکمی با آهنگ
و مبادا بریزی اشکی
فکر کن به خنده های کمرنگ
گرچه اکنون فقط مانده ز من
خاطراتی بی رنگ
من در آن دم که به یادت بودم
تو نبودی به یادم یکدم
منتظر شدم بیایی شاید
رفتی و یاد تو شد همراهم
ولی هرگز نفهمیدی هیچ
من چقدر تورا......
بهتر است دگر نگویم چیزی
بهترین حرف سکوت است آری
عاقبت صوت و صدا میمیرد
این سکوت است که فقط می ماند
اما هرگز نفهمیدی من تو را برای درد هایم نمیخواستم
هرگز نفهمیدی
دیر یا زود
خوب یا بد
عاقبت خواهم رفت
و چه می ماند ازم
جز کمی شعر
کمی هم لبخند
واگر به یاد من افتادی
باز کن تو دفتر پاره ی من
و بخوان شعرکمی با آهنگ
و مبادا بریزی اشکی
فکر کن به خنده های کمرنگ
گرچه اکنون فقط مانده ز من
خاطراتی بی رنگ
من در آن دم که به یادت بودم
تو نبودی به یادم یکدم
منتظر شدم بیایی شاید
رفتی و یاد تو شد همراهم
ولی هرگز نفهمیدی هیچ
من چقدر تورا......
بهتر است دگر نگویم چیزی
بهترین حرف سکوت است آری
عاقبت صوت و صدا میمیرد
این سکوت است که فقط می ماند
۷.۶k
۱۶ شهریور ۱۴۰۰