یاندره مخفی من
یاندره مخفی من
وایییی این بار ذخیره نشه دیگه نمینویسم😐
______________۱ ماه بعد
تو این مدت خیلی با ایزانا صمیمی شدم یه جورایی مثل کاکوچو دوسش دارم
ولی واقعا اخلاقش خیلی عجیبه
همش سرم غر میزنه همیشه میگه چیکار کنم چی بپوشم چی بخورم حتی خیلی هم روم حساسه که واقعا رومخمه
حتی یه بار وقتی داشتم با یکی از دوستام که پسر بود حرف میزدم وقتی فهمید پسره گوشی رو چنان پرت کرد که کاملا تیکه تیکه شد
امروز صبح وقتی بیدار شدم ایزانا بهم گفت ساعت ۱۱ بریم تا برام یه تلفن جدید بخره
به ساعت نگاه کردم که عدد۱۰:۲۵ دقیقه رو نشون میداد
رفتم سمت کمد یه شلوارک لی کوتاه با یه تیشرت لش بنفش پوشیدم موهامو شونه کردم و بالای سرم بستم(عکس لباسشو میزارم)
رفتم پایین که دیدم ایزانا جلو در ایستاده رفتم سمتش و گفتم
:بریم
همینطور بهم خیره بود که باعث شد کمی خجالت بکشم
:اممم...ایزانا..چیزی رو صورتمه
با همون لبخند چتری هامو کمی کنار داد تا صورتم بیشتر مشخص بشه و بدون اینکه حرفی بزنه دستمو محکم گرفت و حرکت کرد
______________
بقیشو ساعت ۱۲ میزارم
وایییی این بار ذخیره نشه دیگه نمینویسم😐
______________۱ ماه بعد
تو این مدت خیلی با ایزانا صمیمی شدم یه جورایی مثل کاکوچو دوسش دارم
ولی واقعا اخلاقش خیلی عجیبه
همش سرم غر میزنه همیشه میگه چیکار کنم چی بپوشم چی بخورم حتی خیلی هم روم حساسه که واقعا رومخمه
حتی یه بار وقتی داشتم با یکی از دوستام که پسر بود حرف میزدم وقتی فهمید پسره گوشی رو چنان پرت کرد که کاملا تیکه تیکه شد
امروز صبح وقتی بیدار شدم ایزانا بهم گفت ساعت ۱۱ بریم تا برام یه تلفن جدید بخره
به ساعت نگاه کردم که عدد۱۰:۲۵ دقیقه رو نشون میداد
رفتم سمت کمد یه شلوارک لی کوتاه با یه تیشرت لش بنفش پوشیدم موهامو شونه کردم و بالای سرم بستم(عکس لباسشو میزارم)
رفتم پایین که دیدم ایزانا جلو در ایستاده رفتم سمتش و گفتم
:بریم
همینطور بهم خیره بود که باعث شد کمی خجالت بکشم
:اممم...ایزانا..چیزی رو صورتمه
با همون لبخند چتری هامو کمی کنار داد تا صورتم بیشتر مشخص بشه و بدون اینکه حرفی بزنه دستمو محکم گرفت و حرکت کرد
______________
بقیشو ساعت ۱۲ میزارم
۶.۶k
۱۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.