Just one more time
Just one more time
Rart:12
اومد بلندم کرد بردم به ستون بستم.
با دستاش بازوم رو گرفت و دستش رو به پایین هدایت کرد تا رسید به کف دستم که به خاطر شیشه داغون شده بود و گفت
یانگ:ببین خوشگله یا با من ازدواج می کنی یا کسی که عاشقشی رو می کشم .
بعد گفتن این حرفا کف دستم رو طوری فشار داد که دستام شروع به خونریزی کرد.دستام خیلی درد داشت اما درد اصلی رو قلب من داشت از کجا فهمیده من عاشق کیم ؟
یانگ:چی کار میکنی؟
ا.ت:تو از کجا میدونی کی رو دوست دارم ؟
یانگ رفت و از توی کمدی دفتر چه ی خاطراتم رو در آورد کتاب رو باز کرد و شروع کرد به خوندن
یانگ:امروز تونستم کار پیدا کنم اونم تو یکی از بهترین رستوران های دنیا .
وقتی داشتم به خونه برمیگشتم کسی دستم رو گرفت وقتی برگشتم یه پسر خوش تیپ و خوش قیافه ای رو دیدم .گفت:چند لحظه صبر کن .
گفتم:بله
گفت:شنیدم آشپز جدید رستوران روبه رویی ما هستی رئیست به رئیس من گفته دختر با استعدادی هستی و میتونی رقیب من بشی .پس فقط خواستم بگم فکر رقابت با من نباش چون من اصلا توی تو استعدادی نمی بینم از همین الان می تونم باختت رو ببینم.
یانگ رفت یه صفحه ی دیگه رو شروع به خوندن کرد:دیگه خستم از این غرور لعنتی من واقعا جین رو دوست دارمالبته دوست ندارم عاشقشم عی کاش می تونستم از این غرور لعنتی بزنم و به جین اعتراف کنم بگم که چقدر عاشقشم
بعد از خوندن این صفحه یانگ کتاب رو بست و پرت کرد اونور گفت:حالا چی میگی؟
شرط آپ پارت بعدی:
لایک =۱۰
کامنت =۵
شرمنده دیر به دیر پست می زارم واقعا درسام زیاده الانم که عیده
Rart:12
اومد بلندم کرد بردم به ستون بستم.
با دستاش بازوم رو گرفت و دستش رو به پایین هدایت کرد تا رسید به کف دستم که به خاطر شیشه داغون شده بود و گفت
یانگ:ببین خوشگله یا با من ازدواج می کنی یا کسی که عاشقشی رو می کشم .
بعد گفتن این حرفا کف دستم رو طوری فشار داد که دستام شروع به خونریزی کرد.دستام خیلی درد داشت اما درد اصلی رو قلب من داشت از کجا فهمیده من عاشق کیم ؟
یانگ:چی کار میکنی؟
ا.ت:تو از کجا میدونی کی رو دوست دارم ؟
یانگ رفت و از توی کمدی دفتر چه ی خاطراتم رو در آورد کتاب رو باز کرد و شروع کرد به خوندن
یانگ:امروز تونستم کار پیدا کنم اونم تو یکی از بهترین رستوران های دنیا .
وقتی داشتم به خونه برمیگشتم کسی دستم رو گرفت وقتی برگشتم یه پسر خوش تیپ و خوش قیافه ای رو دیدم .گفت:چند لحظه صبر کن .
گفتم:بله
گفت:شنیدم آشپز جدید رستوران روبه رویی ما هستی رئیست به رئیس من گفته دختر با استعدادی هستی و میتونی رقیب من بشی .پس فقط خواستم بگم فکر رقابت با من نباش چون من اصلا توی تو استعدادی نمی بینم از همین الان می تونم باختت رو ببینم.
یانگ رفت یه صفحه ی دیگه رو شروع به خوندن کرد:دیگه خستم از این غرور لعنتی من واقعا جین رو دوست دارمالبته دوست ندارم عاشقشم عی کاش می تونستم از این غرور لعنتی بزنم و به جین اعتراف کنم بگم که چقدر عاشقشم
بعد از خوندن این صفحه یانگ کتاب رو بست و پرت کرد اونور گفت:حالا چی میگی؟
شرط آپ پارت بعدی:
لایک =۱۰
کامنت =۵
شرمنده دیر به دیر پست می زارم واقعا درسام زیاده الانم که عیده
۲.۸k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.