چند پارتی هان

چند پارتی هان

پارت اول

وقتی بچه میخواد
علامت ها
+ تو
- هان
×دکتر
=همکار ا/ت
(ویوى هان)
من و ا/ت یک سال و نیمه که با هم ازدواج کردیم.اون خیلی مهربونه وقتی که از چیزی ناراحتم باهام حرف میزنه و مهم تر از هر چیزی ما تا حالابا هم دعوا نکردیم چون خیلی راحت با هم کنار میایم
(ویوی ا/ت)

من و هان یک سال و نیمه با هم ازدواج کردیم.من مدل لباس هستم و اون يه ایدل معروف تفاوت های کارمون زیاده اما کار دوتامون سخته بخاطر همین همیشه سعی می کنیم همدیگرو خوشحال میکنم و باعث میشم خستگی هم دیگرو در کنیم
تموم شدن ویو ها😌😌
طبق معمول ساعت ۷ بیدار شدی دست و صورتت رو شستی و لباساتو عوض کردی و صبحونه آماده کردی
+:هان...هانا...هانا...بیدار شو هانی
-:چی...وای...باشه الان بیدار میشم
بیدار شد و رفت صورتشو شست
-:وای بیبی دستت درد نکنه
( دینگ)(صدای موبایل هان )
+:هانی پیام اومده برات
-:باشه الان میبینم
-:یسسسسس
+:هانی؟ خوبى؟ چی شد
-:امروز کمپانی تعطیله
+:وای چه خوب
-:میگم که میشه تو هم امروز نری
+:من؟
-:آره دیگه خونه بمون
+:بزار زنگ بزنم ببینم میزارن یا نه
-:مرسی ا/ت
+:الو سلام خوبی
=:سلام ا/ت خوبم تو خوبی چه خبر
+:آره منم خوبم میگم که میشه امروز تو بجای من بری
=:حتما.اتفاقی افتاده؟ ؟
+:نه بابا امروز کمپانی تعطیل بود هان نرفت منم خواستم خونه بمونم
=: باشه
+:مرسی بای
-:چی شد
+امروز خونه می مونم
(بعد صبحونه)
-:ا/ت میگم حوصله داری بریم بیرون
+:هوم آره اتفاقا حوصلمم سررفته بود
-:پس برو لباس بپوش
+:باشه

یه لباسی که تازه خریده بودی و هان اونو تا حالا ندیده بود رو پوشیدی لباست باز بود اما خیلی قشنگ و ساده بود و میکاپ ساده کردی
(بعد پوشیدن لباس)
-:عزیزم
+:بله
-:ام فکر نمی کنی لباست زیادی بازه
+:گفتم شاید خوشت بیاد الان عوضش...
حرفتو قطع کرد
-:معلومه که خوشم نیومده چون که من عاشقشم
لبخند زدی
+:بریم؟
-:بریم
(توی خیابون)
+:هانا میگم این پاساژه خیلی بزرگه بریم شاید چیزی بخریم
-:هرچی تو بگی
(توی پاساژ)
+:هانی اون لباسه قشنگه؟
-:آره ولی خیلی پسرونس
+:خب میخوام برای تو بخرمش
-:واقعا
(بعد خرید بسیار زیاد)
+:بریم طبقه ی دوم
-:بریم
(در طبقه ى دوم)
-:اینجا که همش لباس و وسایله نوزاده
+:وایی آره ببین چقدر نازه
( توی اون طبقه همه با نوزاد توی بغلشون داشتن راه میرفتن )
شما هم شروع کردین به راه رفتن توی اون طبقه
تو فهمیده بودی که تمام مدت هان زیر چشمی به خانواده هایی که بچه بغلشون بود نگاه می کرد
(بعد از اینکه کل پاساژو زیر و رو کردین و برگشتین خونه)
اومدین خونه لباساتونو عوض کردین و بلافاصله هان رفت سر گوشیش تو هم رفتی پیشش نشستی
+:هانا؟؟؟
-:بله
+:چرا سرچ کردی لباس نوزاد
-:خیلی قشنگ بودن اونایی که تو پاساژ دیدیم منم خوشم اومد
+:(خندیدی)باشه
(عصر)
نشسته بودید و داشتین و فیلم میدیدین که یه دفعه هان گفت بیا اینا و به بغلش اشاره کرد تو دلت گفتی باز شروع شد اما مخالفت نکردى و رفتی بغلش
توی اوج احساس فیلم لبشو بهت نزدیک کرد تا جایی که نفساشو حس می کردی
با آروم ترین صدایی که میتونست تو گوشت گفت
-:چاگیا من بچه می خوام


ادامه...
دیدگاه ها (۱)

چند پارتی هان پارت ۲وقتی بچه میخوادآره مطمئن بودی که بعد اون...

چند پارتی هانپارت 4وقتی بچه میخواد(توی اتاق)-:ببین میدونم که...

بایستو بگو سناریو بنویسم

چند پارتی هیونجین پارت ۳وقتی دوست دخترشی(بعد شام)+:جونم به ل...

پارت ۲ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط