چند پارتی هان

چند پارتی هان

پارت 4

وقتی بچه میخواد


(توی اتاق)
-:ببین میدونم که این کارو قبلا چند دفعه انجام دادیم اما این یکی فرق داره این دفعه فقط لذت نیست یه تصمیم جدیه که با هم گرفتیم پس اگر منصرف شدی همین الان بگو
+:نه من قول دادم و تا آخرش هستم پس کارتو شروع کن
(هان کارو شروع کرد)(از اونجایی که کرم دارم اتفاق های توی اتاق رو می سپرم به مغز کثیف استی)
(دو روز بعد)
کنار هان دراز کشیدی بودی که یدفعه دویدی سمت دستشویی
-:چاگیا حالت خوبه؟
+:وایی...آره...فقط...فقط چند تا دستمال بهم بده
هان رفت و واست دستمال اورد
+:مرسی
-:ببین من پشت درم هرچی خواستی بهم بگو
+:هانا
-:بله عزیزم
+:لباس بپوش برای منم لباس بیار که بریم دکتر من نفسم بالا نمیاد نمی تونم رو پام وایستم
-:باشه تو حواست به خودت باشه الان میارم
هان لباس پوشید و بهت کمک کرد لباساتو عوض کنی بعدشم رفتین و سوار ماشین شدین

(ویو هان)
دستاشو توی ماشین گرفته بودم یخ بود صورتش رنگ و رو نداشت تا حالا انقدر بدحال ندیده بودمش رسیدیم پیادش کردم دستشو گرفتم و با هم داخل مطب دکتر رفتیم
پایان ویوی هان
( علامت دکتر×)
وارد مطب شدین چون حالت خیلی بد بود سریع رفتی توی اتاق دکتر

×:سلام.. خوبین... آقا لطفا کمکشون کنید بشینن
×:چه اتفاقی افتاده؟
+م...من...نمیتونم.....حرف....بزنم
-:باشه من میگم دراز کشیده بودیم که ا/ت رفت دستشویی استفراغ (بنده خیلی با ادب حضور دارم😂)کرد بخاطر همین سریع اوردیمش اینجا

(بعد ۵ دیقه)
×:آقای....فامیلی تون چیه
-:جیسونگ هستم
×:آقای جیسونگ به مطب شماره ی ۸ در طبقه ی دوم برید
-:اتفاقی افتاده؟؟(با لحن نگران )
×:( لبخندی زد )نه ولی برید اونجا خودتون متوجه می شید


ادامه...