من جرعه نوش بزم تو بودم هزار سال

من جرعه نوش بزم تو بودم هزار سال
کی ترک آبخورد کند طبع خوگرم

گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر
آن مهر بر که افکنم آن دل کجا بر

"حضرت_حافظ"
#طبیعت
دیدگاه ها (۲)

در هجرانم قرار میباید و نیستآسایش جان زار میباید و نیستسرمای...

هروقت دلت گرفتتوی خیالتیه خونه بساز بالای یه درختپنجره هاش ر...

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاستمنزل آن مه عاشق کش عیار کجاستعقل...

یاد باد آنکه ز چشم خوش و لعل لب تونقل مجلس همه بادام و شکر ب...

دی به رهش فکنده‌ام طفل سرشک دیده رادر کف دایه داده‌ام کودک ن...

یا که به راه آرم این #صید دل رمیده رایا به رهت سپارم این #جا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط