تکپارتیدرخواستی
🍷#تک_پارتی_درخواستی🍷
ادامه
امیلی:وای خدا بایه ماهی گلی ازدواج کردم!
جیمین:ماهی گلی هاا؟
جیمین افتاد دنبالم... دور خونه دور زدیم... که اخرش گفتم...
امیلی:خیله خب بسه نفسم بالا نمیاد...
جیمین:دارم برات!
امیلی:فعلا بیا شمع ها رو فوت کن...
جیمین:باشه...
جیمین داشت ارزو میکرد بعد شمع رو فوت کرد...
امیلی:آرزوت چی بود..
جیمین:بعدا میفهمی!
امیلی:باشه...بریم شام بخوریم..
جیمین:بریم...
بعد شام...
امیلی :جیمین چشمات رو ببند و دستاتو بیار جلو...
جیمین:باشه
جعبه رو گذاشتم توی دستش..
امیلی:چشماتو باز کن..
جیمین:چیه داخلش؟
امیلی:خودت ببین...
جیمین*گردنبند رو دید* چه قشنگه...
گردنبند رو ازش گرفتم و دور گردنش بستم...
جیمین:اینم خیلی قشنگه هااا... وای من یه چیزه دیگه میخوام! 😈
امیلی :چی؟
جیمین:بیبی من بچه میخوام!
امیلی :من هنوز کمرم درد میکنه..
جیمین:*براید بغلش کرد* اشکالی نداره بیب!
به طرف اتاق میرفتیم... منو رو تخت گذاشت و شروع به بوسیدنم کرد... بعدش کیس ماک روی گردنم گذاشتو.... (بقیه اش با ذهن کثیف خودتون📿)
خبر رسیده امیلی سه قلو حاملست 😂💔
حمایت؟!
ادامه
امیلی:وای خدا بایه ماهی گلی ازدواج کردم!
جیمین:ماهی گلی هاا؟
جیمین افتاد دنبالم... دور خونه دور زدیم... که اخرش گفتم...
امیلی:خیله خب بسه نفسم بالا نمیاد...
جیمین:دارم برات!
امیلی:فعلا بیا شمع ها رو فوت کن...
جیمین:باشه...
جیمین داشت ارزو میکرد بعد شمع رو فوت کرد...
امیلی:آرزوت چی بود..
جیمین:بعدا میفهمی!
امیلی:باشه...بریم شام بخوریم..
جیمین:بریم...
بعد شام...
امیلی :جیمین چشمات رو ببند و دستاتو بیار جلو...
جیمین:باشه
جعبه رو گذاشتم توی دستش..
امیلی:چشماتو باز کن..
جیمین:چیه داخلش؟
امیلی:خودت ببین...
جیمین*گردنبند رو دید* چه قشنگه...
گردنبند رو ازش گرفتم و دور گردنش بستم...
جیمین:اینم خیلی قشنگه هااا... وای من یه چیزه دیگه میخوام! 😈
امیلی :چی؟
جیمین:بیبی من بچه میخوام!
امیلی :من هنوز کمرم درد میکنه..
جیمین:*براید بغلش کرد* اشکالی نداره بیب!
به طرف اتاق میرفتیم... منو رو تخت گذاشت و شروع به بوسیدنم کرد... بعدش کیس ماک روی گردنم گذاشتو.... (بقیه اش با ذهن کثیف خودتون📿)
خبر رسیده امیلی سه قلو حاملست 😂💔
حمایت؟!
- ۷.۹k
- ۲۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط