آمدی اما نفهمیدم تمنای تو را

💟 ✍ آمدی اما نفهمیدم تمنای تو را
حیرتی دارم چو میخوانم غزلهای تو را
آن دوچشم مهربانت حرفها دارد ولی
کاشکی من بوسه میدادم سراپای تو را
آمدی در بازوان پرتوانت گم شوم
ای دریغا من نفهمیدم تقاضای تو را
آمدی یک بوسه دادی بعد از آن بوسه هنوز
هیچ کس هرگز نمی گیرد دگر جای تو را
آمدی تا از نیاز خود سخن گویی ولی
سعی کردم کم کنم امواج غوغای تو را 💟 💞 💞 💞 💞 💞 💞 💞 💞 💞 💞 💞 💞 💞 💞 .✍
دیدگاه ها (۱)

اسفند روبه پایان استوقت کوچ کردن به فروردین استوقت بخشیدن وص...

با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج حرفی بزن ای قلب مرا برده ...

بیستون بود و تمنای دو دوستآزمون بود و تماشای دو عشقکار شیرین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط