غم نان اگر بگذارد

غم نان اگر بگذارد... 

از دستهای گرم تو 

کودکان توامان آغوش خویش 
سخن ها می توانم گفت 
غم نان اگر بگذارد. 
نغمه در نغمه درافکنده 
ای مسیح مادر، ای 
خورشید! 
از مهربانی بی دریغ جانت 
با چنگ تمامی ناپذیر تو سرودها می توانم کرد 
غم نان اگر بگذارد. 
*** 
رنگ ها در رنگ ها دویده، 
ای مسیح مادر ، ای خورشید! 
از مهربانی بی دریغ جانت 
با چنگ تمامی نا پذیر تو سرودها می توانم کرد 
غم نان اگر بگذارد. 
*** 
چشمه ساری در دل و 
آبشاری در کف، 
آفتابی در نگاه و 
فرشته ای در پیراهن 
از انسانی که توئی 
قصه ها می توانم کرد 
غم نان اگر بگذارد.

 

"احمد شاملو"
دیدگاه ها (۳)

عجب سیرکی است!همه‌مان خواهیم مُرد. این مساله به تنهایی باید ...

بعضی از آدما مثل پیراهنی میمونن که برعکس پوشیدیمشون ،اذیتمون...

واژه تسلیت چقدر آشناست برای ملتی که دایم باید به خاطر نداشتن...

در شگفت هستم که چرا زنده ام؟چرا نفس میکشم؟چرا گرسنه ام میشود...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

گاهی توکل متوکل به هادی است . . .

فراز مردانی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط