چرا بخت من سیاهه؟
چرابخت من سیاهه... تو میدونی؟
تاکنون هنوز انسان خوشبخت و سفيدبختی گزارش نشده است و آنانکه تئاتر خوشبختی ايفا می کنند نيز به تجربه ثابت شده که اتفاقاً بدبخت ترند که بناگاه پرده کنار می رود و همه تماشاچيان را حيران می کند. و نيز همه می دانيم که سياه و سفيدبختی تماماً برخاسته از افسانه پس پرده زناشوئی است که افسون همه افسانه هاست و سرّاالاسرار همه رازهای مگوی بشر می باشد. کل حکايات عرفانی و ماندگار در تاريخ ادبيات جهان همه بر همين اساس پديد آمده است. هر عاشقی يا به عرفان می رسد و يا به مرفين .
و اين داستان زندگی انسانی است که خوشبختی و کل بخت هستی خود را در همين حيات خاکی نقد می خواهد و همسر و محبوبش را کانون خوشبختی خود می پندارد. عشق فقط برای اينست که انسان را متوجه جهان دگر و برتر نمايد و به وجود خداوند و حيات بعد از مرگ و بهشت و دوزخش مؤمن و متوجه سازد. عشق صورتی از جهان غيب و عالم ماوراء طبيعی بر روی زمين است و بهشت و دوزخی هم جز در اين تجربه درک و تصديق نمی شود.
و همه کسانی که خدا را در جهان خود دريافته و به او مؤمن شده اند از ماجرای عشق شناخته اند. همه بخت ها در اين دنيا سياه است منتهی بعد از اين سياهی يا آدمی حق را در می يابد و روی به حق و منشأ خوشبختی می کند و جان و دلش را منور می سازد و يا با کفران به حق عشق و لعنت معشوقش دل خود را هم سياه نموده و براستی بخت ابدی خود را هم سياه می نمايد. بخت همه سياه است الا کسی که در جفای معشوق وفای خدا را بيابد و در عداوت محبوب محبت خدا را کشف کند و در فنای عشق بقای حق را دريابد.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص۲۶۷
تألیف:« استاد علی اکبر خانجانی »
تاکنون هنوز انسان خوشبخت و سفيدبختی گزارش نشده است و آنانکه تئاتر خوشبختی ايفا می کنند نيز به تجربه ثابت شده که اتفاقاً بدبخت ترند که بناگاه پرده کنار می رود و همه تماشاچيان را حيران می کند. و نيز همه می دانيم که سياه و سفيدبختی تماماً برخاسته از افسانه پس پرده زناشوئی است که افسون همه افسانه هاست و سرّاالاسرار همه رازهای مگوی بشر می باشد. کل حکايات عرفانی و ماندگار در تاريخ ادبيات جهان همه بر همين اساس پديد آمده است. هر عاشقی يا به عرفان می رسد و يا به مرفين .
و اين داستان زندگی انسانی است که خوشبختی و کل بخت هستی خود را در همين حيات خاکی نقد می خواهد و همسر و محبوبش را کانون خوشبختی خود می پندارد. عشق فقط برای اينست که انسان را متوجه جهان دگر و برتر نمايد و به وجود خداوند و حيات بعد از مرگ و بهشت و دوزخش مؤمن و متوجه سازد. عشق صورتی از جهان غيب و عالم ماوراء طبيعی بر روی زمين است و بهشت و دوزخی هم جز در اين تجربه درک و تصديق نمی شود.
و همه کسانی که خدا را در جهان خود دريافته و به او مؤمن شده اند از ماجرای عشق شناخته اند. همه بخت ها در اين دنيا سياه است منتهی بعد از اين سياهی يا آدمی حق را در می يابد و روی به حق و منشأ خوشبختی می کند و جان و دلش را منور می سازد و يا با کفران به حق عشق و لعنت معشوقش دل خود را هم سياه نموده و براستی بخت ابدی خود را هم سياه می نمايد. بخت همه سياه است الا کسی که در جفای معشوق وفای خدا را بيابد و در عداوت محبوب محبت خدا را کشف کند و در فنای عشق بقای حق را دريابد.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص۲۶۷
تألیف:« استاد علی اکبر خانجانی »
۱.۱k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.