باز نشر
باز نشر:
..سیدی رفت و سیدی آمد؛ فقط همین را از این انقلاب اسلامی و حکومت دینی و ولایت فقیه فهمیدند. دیدند نشد عقلشان قد نمیدهد به مفهوم ولایت فقیه و جایگاه آن در دل و دین مردم. دستشان هم از دامن ولایت فقیه کوتاه شد. فقط دیدند که یکی رفت و دیگری آمد. اما چرا این نه، آنهای دیگر؟ مگر سید و روحانی در این مملکت کم داریم. میرویم سیدی پیدا میکنیم زیبا و خوش خنده و خوش بر رو تا چشم دل مردم به جمالش روشن شود و دست از این سید بردارند. اما این کجا و آن کجا؟ اینرا خدا آورد و آن را خودشان! اینرا فقهای انقلابی و شاگردان امام انتخاب کردند و آن را دشمنان انقلاب و امام و مردم! نسخه جعلی برای کنار زدن رهبری از نوع قلابیاش! دقیقا همان کاری را کردند که طالبان و ملا عمر آمریکایی بر سر اسلام آورند. ملا محمد عمر! هم عمامه داشت هم طالب علم. و هم محمد داشت و هم عمر! پیغمبر جعلی نوظهور آمریکا برای اسلام قرن بیست و یکم.
آنها ملا محمد عمر را آوردند، اینها سید محمد را! به نام دلسوزی، شخصیت سازی کردند تا شخصیت سوزی کنند از ولی فقیه و رهبر انقلاب! اما نفهمیدند که این فقیه است و مجتهد و اسلام شناس و طرفدار سیره و سنت نبوی و علوی، آن یکی غرب گرا هست و مدرن و طرفدارتجدد و تحول و تغییر همه چیز باب میل و مذاق مستعمرین و مستشرقین و مستغربین! چند روزی از صدقه سرش کوبیدند و خوردند و بردند و دست آخر گفتند تا ولایت فقیه هست کارها پیش نمیرود. برای مظلومیتش اشک تمساح ریختند و مغازهای برای این امام زاده باز کردند و باز هم از چراغ بیت المال چراغ خانههاشان را روشن کردند. دوران جیک جیک مستانشان به سر آمد. پردههای ریا و نفاقشان افتاد.
دستشان هم از بیت المال کوتاه شد. دوباره برگشتند با یک سید دیگر و امام زادهای پیراهن عثمانی برای امام زاده قبلی. اما این یکی موجهتر و خوش سابقهتر بود. هنوز دستش را برای هیچکس رو نکرده بود. باز هم خیلیها فریب خوردند. فریب گذشتههای کمرنگ و عناوین پررنگ او را. باز هم امام زاده دیگری عَّلم شد، برای بستن در خانه ولایت فقیه. این یکی زد به سیم آخر. با خود گفت: میروم کنار دریای انقلاب و کنار سکان عرشه کشتی آن یعنی: ولایت فقیه مینشینم و این دریای آرام را با ماست ترشیده و تاریخ گذشتهام را هم میزنم. شاید ماهی ساده دل بعضی از ملت بیاییند و دور این طعمه جمع شوند و ما هم به کباب قدرت و دوغ سیاست رسیدیم. گفتند: نمیشود جانم بوی ترشیدگی ماست آرزوهایت بلند است . گفت: می دانم نمی شود اما اگر بشود چه شود! آنقدر هم زد تا اینکه دریای صبر خدای انقلاب و ولی و صاحب اصلیاش متلاطم شد امواج خشم فرزندان حقیقی انقلابی را چنان بلند کرد که مشتهای غیرتشان بر فرق این گرگهای در لباس امام زاده فرود آمد چون خس و خاشاکی از دامن پاک انقلاب جاروب کردند و دور ریختند.
فراموش نکنیم تا امام هست امام زادههای قلابی بیشتری از آستین دشمنان بیرون خواهد آمد. پس مراقب فیلها و فیلمهای سیاسی جناح معاویه باشیم.
..سیدی رفت و سیدی آمد؛ فقط همین را از این انقلاب اسلامی و حکومت دینی و ولایت فقیه فهمیدند. دیدند نشد عقلشان قد نمیدهد به مفهوم ولایت فقیه و جایگاه آن در دل و دین مردم. دستشان هم از دامن ولایت فقیه کوتاه شد. فقط دیدند که یکی رفت و دیگری آمد. اما چرا این نه، آنهای دیگر؟ مگر سید و روحانی در این مملکت کم داریم. میرویم سیدی پیدا میکنیم زیبا و خوش خنده و خوش بر رو تا چشم دل مردم به جمالش روشن شود و دست از این سید بردارند. اما این کجا و آن کجا؟ اینرا خدا آورد و آن را خودشان! اینرا فقهای انقلابی و شاگردان امام انتخاب کردند و آن را دشمنان انقلاب و امام و مردم! نسخه جعلی برای کنار زدن رهبری از نوع قلابیاش! دقیقا همان کاری را کردند که طالبان و ملا عمر آمریکایی بر سر اسلام آورند. ملا محمد عمر! هم عمامه داشت هم طالب علم. و هم محمد داشت و هم عمر! پیغمبر جعلی نوظهور آمریکا برای اسلام قرن بیست و یکم.
آنها ملا محمد عمر را آوردند، اینها سید محمد را! به نام دلسوزی، شخصیت سازی کردند تا شخصیت سوزی کنند از ولی فقیه و رهبر انقلاب! اما نفهمیدند که این فقیه است و مجتهد و اسلام شناس و طرفدار سیره و سنت نبوی و علوی، آن یکی غرب گرا هست و مدرن و طرفدارتجدد و تحول و تغییر همه چیز باب میل و مذاق مستعمرین و مستشرقین و مستغربین! چند روزی از صدقه سرش کوبیدند و خوردند و بردند و دست آخر گفتند تا ولایت فقیه هست کارها پیش نمیرود. برای مظلومیتش اشک تمساح ریختند و مغازهای برای این امام زاده باز کردند و باز هم از چراغ بیت المال چراغ خانههاشان را روشن کردند. دوران جیک جیک مستانشان به سر آمد. پردههای ریا و نفاقشان افتاد.
دستشان هم از بیت المال کوتاه شد. دوباره برگشتند با یک سید دیگر و امام زادهای پیراهن عثمانی برای امام زاده قبلی. اما این یکی موجهتر و خوش سابقهتر بود. هنوز دستش را برای هیچکس رو نکرده بود. باز هم خیلیها فریب خوردند. فریب گذشتههای کمرنگ و عناوین پررنگ او را. باز هم امام زاده دیگری عَّلم شد، برای بستن در خانه ولایت فقیه. این یکی زد به سیم آخر. با خود گفت: میروم کنار دریای انقلاب و کنار سکان عرشه کشتی آن یعنی: ولایت فقیه مینشینم و این دریای آرام را با ماست ترشیده و تاریخ گذشتهام را هم میزنم. شاید ماهی ساده دل بعضی از ملت بیاییند و دور این طعمه جمع شوند و ما هم به کباب قدرت و دوغ سیاست رسیدیم. گفتند: نمیشود جانم بوی ترشیدگی ماست آرزوهایت بلند است . گفت: می دانم نمی شود اما اگر بشود چه شود! آنقدر هم زد تا اینکه دریای صبر خدای انقلاب و ولی و صاحب اصلیاش متلاطم شد امواج خشم فرزندان حقیقی انقلابی را چنان بلند کرد که مشتهای غیرتشان بر فرق این گرگهای در لباس امام زاده فرود آمد چون خس و خاشاکی از دامن پاک انقلاب جاروب کردند و دور ریختند.
فراموش نکنیم تا امام هست امام زادههای قلابی بیشتری از آستین دشمنان بیرون خواهد آمد. پس مراقب فیلها و فیلمهای سیاسی جناح معاویه باشیم.
- ۸۹۰
- ۰۵ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط