بامن باش پارت ۸
(در کره جنوبی رسم هست که به نشانه احترام عروس دوماد به هم تعظیم کنن هر کدوم که از اون یکی بیشتر تعظیم کرد و خم شد یعنی اون یکی را بیشتر دوسداره)
شب که شد رفتیم خونه و (با ذهن منحرف خودتون)
صبح
پاشدم صبحانه را آماده کردم ود جیمینو صدا زدم:جیمین پاشو صبحانه
+:یکم دیگه بخوابم
*خیر پاشو
+:یاااا باشه
+بایه بدبختی پاشدم رفتم دستشویی کارای لازم را انجام دادم و یه لباس گشاد بایه شرتک پوشیدم و رفتم پیش جیمین باهاش قهر بودم چون دیشب خیلی خشن بود(از یه منحرف چه انتظاری داری ا/ت جان؟)
اره راست میگی ها انتظار بیش از اینم نداشتم حالا بتمرگ فیکتو بنویس (حله چشاته)
خب داشتم میگفتم رفتم پایین ولی با جمین حرف نزدم فقطط سلام کردم خودش فهمید که باهاش قهرم به خاطر دیشب و رفت بیرون از این کارش خیلی ناراحت شدم نمیدونم چرا رفت
جیمین ویو
فهمیدم ا/ت باهام قهره خوب حقم داره دیشب خیلی خشن بودم پس تصمیم گرفتم که برم براش خوراکی هایی که دوست داره را بخرم(خدا بده یه دوسه تا از این مردا😅)
هه هه گیرت نمیاد(عه اینطوریه وایسا اگه ا/ت ریق رحمتو سر نکشید من اسمم آهارا نیست)نه نه نه جانه عمت نکن دیگه عه (عمم که مهم نیس)عیبابا جان من نکن(عههه چرا جون خودتو قسم میخوری اخ وای وای وای باشه بابا باشه چون تویی) جیمین که ادیمینو خرکرد درحال خر ذوق شدنه ایولللل
خب دیگه ادمین گمشو دیگه فیکتو بنویس (باشه باشه)
رفتم خرید و برگشتم داخل خونه دیدم ا/ت داره گریه میکنه رفتم پیشش وقتی خوراکی هارو دید انگار دنیارو بهش دادن مثه بچه کربه ها میپرید با دستم که کیسه های خوراکی رو بهش بدم ولی ندادم بغلش کردم گفتم ببخشید دیشب باهات خشن رفتار کردم
+اشکال نداره حالا بده دیگه خوراکی هامو
_کی گفته فقط مال توعه کیسه هارو قاپید و رفت منم داشدم می دوییدم دنباش
شب که شد رفتیم خونه و (با ذهن منحرف خودتون)
صبح
پاشدم صبحانه را آماده کردم ود جیمینو صدا زدم:جیمین پاشو صبحانه
+:یکم دیگه بخوابم
*خیر پاشو
+:یاااا باشه
+بایه بدبختی پاشدم رفتم دستشویی کارای لازم را انجام دادم و یه لباس گشاد بایه شرتک پوشیدم و رفتم پیش جیمین باهاش قهر بودم چون دیشب خیلی خشن بود(از یه منحرف چه انتظاری داری ا/ت جان؟)
اره راست میگی ها انتظار بیش از اینم نداشتم حالا بتمرگ فیکتو بنویس (حله چشاته)
خب داشتم میگفتم رفتم پایین ولی با جمین حرف نزدم فقطط سلام کردم خودش فهمید که باهاش قهرم به خاطر دیشب و رفت بیرون از این کارش خیلی ناراحت شدم نمیدونم چرا رفت
جیمین ویو
فهمیدم ا/ت باهام قهره خوب حقم داره دیشب خیلی خشن بودم پس تصمیم گرفتم که برم براش خوراکی هایی که دوست داره را بخرم(خدا بده یه دوسه تا از این مردا😅)
هه هه گیرت نمیاد(عه اینطوریه وایسا اگه ا/ت ریق رحمتو سر نکشید من اسمم آهارا نیست)نه نه نه جانه عمت نکن دیگه عه (عمم که مهم نیس)عیبابا جان من نکن(عههه چرا جون خودتو قسم میخوری اخ وای وای وای باشه بابا باشه چون تویی) جیمین که ادیمینو خرکرد درحال خر ذوق شدنه ایولللل
خب دیگه ادمین گمشو دیگه فیکتو بنویس (باشه باشه)
رفتم خرید و برگشتم داخل خونه دیدم ا/ت داره گریه میکنه رفتم پیشش وقتی خوراکی هارو دید انگار دنیارو بهش دادن مثه بچه کربه ها میپرید با دستم که کیسه های خوراکی رو بهش بدم ولی ندادم بغلش کردم گفتم ببخشید دیشب باهات خشن رفتار کردم
+اشکال نداره حالا بده دیگه خوراکی هامو
_کی گفته فقط مال توعه کیسه هارو قاپید و رفت منم داشدم می دوییدم دنباش
۱۲.۸k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.