دختر بازیگوش من

part: 24
«ویو سوا»
اونا رفتن منم در رو تا اخر باز کردم که اقای مزاحم بیاد داخل که با دیدن لباسم اخم کرد خب حق هم داشت اومد داخل در رو بست و منو به سمت در هل داد و بنده رو بین در و خودش اسیر کرد.
سوا: چیشده؟
کوک: به نظرت چی شده؟
سوا: بخاطر لباسم؟
کوک:نمیدونم.
سوا: خب فکر کردم تنهایی.
کوک: پس که این طور.
سوا: اهوم.
کوک: پس کار دیشب چی؟
سوا: منظورت چیه کار دیشب چیه؟
کوک: خودت رو به اون راه نزن.
سوا: وا جونگ کوک عزیزم بیخیال.
کوک: گفتم که انتقام میگیرم.
سوا: مگه مال باباتو خوردم که انتقام میگیری.
.کوک: به هر حال.
حرفش که تموم شد صورتش رو نزدیک صورتم کرد و لباش رو بلا فاصله گذاشت رو لبام و با ولع میبوسید منم همکاری میکردم چون داشتم کیف دنیا رو میکردم همه چی داشت خوب پیش میرفت که زنگ خونه به صدا در اومد.
دیدگاه ها (۶)

توییتر

دختر بازیگوش من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط