دختر بازیگوش من
part: 23
«ویو سوا»
رو کردم به طرف که دیدم به یه مرد خوشتیپ برخورد کردم اول به اخم داشت بهم نگاه میکرد ولی بعد اخماش باز شد و گفت.
...: اوه من متاسفم اصلا حواسم نبود.
فهمیدم یارو ادم با شخصیتی هست که عذرخواهی میکنه.
سوا: نه بابا من به اندازه ی شما مقصر هستم ببخشید.
...: نه اشکالی نداره مهم اینه که اتفاق جدی پیش نیومد.
سوا: بله درستش هم همینه.
...: اوکی
سوا: اهوم.
...: ایا افتخار اشنایی با بانوی زیبا رو میتونم داشته باشم.
سوا: او بله حتما خب من سوا هستم کیم سوا.
...: خوشبختم مادمازل.
سوا: و شما؟
...: من لی مینهو هستم
سوا: خوشبختم.
مینهو: همچنین خانم کیم.
سوا: میتونید سوا صدام کنید.
مینهو:هرجور شما مایلید مادمازل..میتونم شماره ی شمارو داشته باشم تا بیشتر اشنا شیم؟
سوا: بله حتما.
لی مینهو چه قدر برام اشناس این اسم..گوشیش رو گرفت جلوم گوشی رو از دستش گرفتم و شمارم رو براش پین کردم رو کرد بهم و گفت.
مینهو: میبینمتون.
سوا: همچنین.
رفت ولی خداییش جذاب بوی ولی کسی به پای کوکی خودم نمیرسه ولش چند تا خوراکی برداشتم...از فروشگاه اومدم بیرون که دوباره مینهو رو دیدم که با چند تا پسر دیگه داشت حرف میزد اهمیت ندادم و سوار ماشین شدم و به سمت خونه حرکت کردم.
"8:30صبح"
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم بدون اینکه نگاه کنم کیه جواب دادم.
سوا: ها.
کوک: صبح بخیر زیبای خفته.
هعی خدا جونگ کوک دلم میخواد بکشمت.
سوا: صبح بخیر.
کوک: کجایی پس؟
سوا: یعنی چی کجام؟
کوک: عزیزم بی زحمت بیا در رو باز کن.
سوا: چرا.
کوک: چون دم در وایستادم.
سوا: خونه ی من؟
کوک: اره.
سوا: اینجا چیکار میکنی؟
کوک: باباجون اول بیا در رو باز کن بعد سوال پیچم کن.
سوا: اوکی.
ای مردک مزاحم یعنی تو نمیدونی من تا لنگ ظهر میخوابم هعی خدا خواب برام نمیزارن.
«ویو جونگ کوک»
الان دقیقا نیم ساعتِ که پشت در وایستادم به دیوار تکیه داده بودم که دوتا پسر از پله ها داشتن میومدن بالا تا منو دیدن مشکوک بهم نگاه کردن که یکیشون با صدای ملایم گفت.
...: عزر میخوام اقا شما مستجر جدید هستید؟
کوک: نه.
...: پس اینجا چیکار میکنید؟
یارو داشت حرف میزد که سوا اومد.
سوا: سلام آقای نام.
نام: سلام خانم کیم صبحتون بخیر.
سوا: همچنین.
نام: خانم کیم شما این اقا رو میشناسید؟
سوا: بله بله نامزدم هستن.
فقط کافی بود سوا همین کلمه رو بگه هردو به شدت عصبانی شدن.
نام: باشه میبینمتون.
سوا: خدافظ.
از پله رفتن بالا رو به سوا کردم و خب اصلا تیپ درستی نداشت واقعا لباسش باز بود حالا من باید عصبانی شم.
«ویو سوا»
اولش فکر کردم فقط جونگ کوک هست تا در رو باز کردم با مدیر ساختمون رو به رو شدم لباسمم اصلا خوب نبود که پشت در قائم شدم و فقط سرم معلوم بود..اونا رفتن منم در رو تا اخر باز کردم که اقای مزاحم بیاد داخل که با دیدن لباسم
«ویو سوا»
رو کردم به طرف که دیدم به یه مرد خوشتیپ برخورد کردم اول به اخم داشت بهم نگاه میکرد ولی بعد اخماش باز شد و گفت.
...: اوه من متاسفم اصلا حواسم نبود.
فهمیدم یارو ادم با شخصیتی هست که عذرخواهی میکنه.
سوا: نه بابا من به اندازه ی شما مقصر هستم ببخشید.
...: نه اشکالی نداره مهم اینه که اتفاق جدی پیش نیومد.
سوا: بله درستش هم همینه.
...: اوکی
سوا: اهوم.
...: ایا افتخار اشنایی با بانوی زیبا رو میتونم داشته باشم.
سوا: او بله حتما خب من سوا هستم کیم سوا.
...: خوشبختم مادمازل.
سوا: و شما؟
...: من لی مینهو هستم
سوا: خوشبختم.
مینهو: همچنین خانم کیم.
سوا: میتونید سوا صدام کنید.
مینهو:هرجور شما مایلید مادمازل..میتونم شماره ی شمارو داشته باشم تا بیشتر اشنا شیم؟
سوا: بله حتما.
لی مینهو چه قدر برام اشناس این اسم..گوشیش رو گرفت جلوم گوشی رو از دستش گرفتم و شمارم رو براش پین کردم رو کرد بهم و گفت.
مینهو: میبینمتون.
سوا: همچنین.
رفت ولی خداییش جذاب بوی ولی کسی به پای کوکی خودم نمیرسه ولش چند تا خوراکی برداشتم...از فروشگاه اومدم بیرون که دوباره مینهو رو دیدم که با چند تا پسر دیگه داشت حرف میزد اهمیت ندادم و سوار ماشین شدم و به سمت خونه حرکت کردم.
"8:30صبح"
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم بدون اینکه نگاه کنم کیه جواب دادم.
سوا: ها.
کوک: صبح بخیر زیبای خفته.
هعی خدا جونگ کوک دلم میخواد بکشمت.
سوا: صبح بخیر.
کوک: کجایی پس؟
سوا: یعنی چی کجام؟
کوک: عزیزم بی زحمت بیا در رو باز کن.
سوا: چرا.
کوک: چون دم در وایستادم.
سوا: خونه ی من؟
کوک: اره.
سوا: اینجا چیکار میکنی؟
کوک: باباجون اول بیا در رو باز کن بعد سوال پیچم کن.
سوا: اوکی.
ای مردک مزاحم یعنی تو نمیدونی من تا لنگ ظهر میخوابم هعی خدا خواب برام نمیزارن.
«ویو جونگ کوک»
الان دقیقا نیم ساعتِ که پشت در وایستادم به دیوار تکیه داده بودم که دوتا پسر از پله ها داشتن میومدن بالا تا منو دیدن مشکوک بهم نگاه کردن که یکیشون با صدای ملایم گفت.
...: عزر میخوام اقا شما مستجر جدید هستید؟
کوک: نه.
...: پس اینجا چیکار میکنید؟
یارو داشت حرف میزد که سوا اومد.
سوا: سلام آقای نام.
نام: سلام خانم کیم صبحتون بخیر.
سوا: همچنین.
نام: خانم کیم شما این اقا رو میشناسید؟
سوا: بله بله نامزدم هستن.
فقط کافی بود سوا همین کلمه رو بگه هردو به شدت عصبانی شدن.
نام: باشه میبینمتون.
سوا: خدافظ.
از پله رفتن بالا رو به سوا کردم و خب اصلا تیپ درستی نداشت واقعا لباسش باز بود حالا من باید عصبانی شم.
«ویو سوا»
اولش فکر کردم فقط جونگ کوک هست تا در رو باز کردم با مدیر ساختمون رو به رو شدم لباسمم اصلا خوب نبود که پشت در قائم شدم و فقط سرم معلوم بود..اونا رفتن منم در رو تا اخر باز کردم که اقای مزاحم بیاد داخل که با دیدن لباسم
- ۶.۰k
- ۱۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط