شاید تکراری باشه اما خیلی قشنگه
شاید تکراری باشه اما خیلی قشنگه :)
یک روز کوهنوردی تصمیم به فتح یک قله میگیره . بعد از اینکه بار
سفر میبنده واسه اینکه این افتخار تنها نصیب خودش بشه , تنها راه می
افته . با تجربه و عجله ای که داشت سر شب به نزدیکی
قله میرسه و چون میخواست بین مردم بیشتر محبوب بشه که یه شبه
قله رو فتح کرده , شب رو هم به راه
خودش ادامه میده .
شب بود , فقط سفیدی کمرنگ برف رو میشد دید
و صدای زوزه ی باد و سوزش سرما بود و دیگر هیچ ! مرد به خودش
دلداری میداد که دیگه چیزی نمونده , الان دیگه میرسم.
یکدفعه پاش
سر خورد و از اون بالا پرت شد پایین . وسط آسمون و زمین بود که
دونه دونه خاطراتش اومد جلو چشمش که خداحافظ ای زندگی ناگهان
بی اختیار چشماش رو بست و فریاد زد خدایا کمکم کن , یکدفعه
احساس کرد که کسی دستش رو دور کمرش حلقه کرد و اون رو بین
آسمون و زمین نگهداشت . دوباره فریاد زد خدایا کمکم کن , تو همین
لحظه از آسمون یه صدایی اومد که آیا تو ایمان داری که من کمکت
خواهم کرد ؟ مرد گفت ... بله ایمان دارم.آن صدا دوباره گفت
پس طنابی که از آن آویزانی را پاره کن .
ولی مرد خیال کرد که
خیالاتی شده و طناب رو پاره نکرد !!!
فرداش تو همه روزنامه ها نوشته
شد که امروز جسد یخ زده کوهنورد معروف که به یک طناب آویزان بود و فقط
یک متر با زمین فاصله داشت , در قسمت پایینی کوه پیدا شد...!
یک روز کوهنوردی تصمیم به فتح یک قله میگیره . بعد از اینکه بار
سفر میبنده واسه اینکه این افتخار تنها نصیب خودش بشه , تنها راه می
افته . با تجربه و عجله ای که داشت سر شب به نزدیکی
قله میرسه و چون میخواست بین مردم بیشتر محبوب بشه که یه شبه
قله رو فتح کرده , شب رو هم به راه
خودش ادامه میده .
شب بود , فقط سفیدی کمرنگ برف رو میشد دید
و صدای زوزه ی باد و سوزش سرما بود و دیگر هیچ ! مرد به خودش
دلداری میداد که دیگه چیزی نمونده , الان دیگه میرسم.
یکدفعه پاش
سر خورد و از اون بالا پرت شد پایین . وسط آسمون و زمین بود که
دونه دونه خاطراتش اومد جلو چشمش که خداحافظ ای زندگی ناگهان
بی اختیار چشماش رو بست و فریاد زد خدایا کمکم کن , یکدفعه
احساس کرد که کسی دستش رو دور کمرش حلقه کرد و اون رو بین
آسمون و زمین نگهداشت . دوباره فریاد زد خدایا کمکم کن , تو همین
لحظه از آسمون یه صدایی اومد که آیا تو ایمان داری که من کمکت
خواهم کرد ؟ مرد گفت ... بله ایمان دارم.آن صدا دوباره گفت
پس طنابی که از آن آویزانی را پاره کن .
ولی مرد خیال کرد که
خیالاتی شده و طناب رو پاره نکرد !!!
فرداش تو همه روزنامه ها نوشته
شد که امروز جسد یخ زده کوهنورد معروف که به یک طناب آویزان بود و فقط
یک متر با زمین فاصله داشت , در قسمت پایینی کوه پیدا شد...!
- ۳.۰k
- ۰۱ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط