وعده دادی که پاییز شود برگردی

وعده دادی که #پاییز شود برگردی
وقتی احساس تو لبریز شود برگردی

گفته بودی که همه عشق شدی می آیی
همسفر با تب پاییز که  شدی می آیی

داغ تنهایی من سرد شد از دوری تو
کام شیرین دلم تلخ شد از دوری تو

خنده کردی و قدم در قدم باغ زدی
شعر پاییز مرا سر در این باغ زدی

سر دل باز شد و چشم خدا بارانی
تو نگفتی که میایی یه شب بارانی؟

مانده در خاطر من نقش هزار چهره ی تو
دلبری کن که ببینم همه آن چهره ی تو

وعده دادی که پاییز شود برگردی
چشم خیره به در مانده که تو برگردی


#پاییز
دیدگاه ها (۱)

کوچ غمناک پرستو های شاددر غروبی پر ملال و بی صداخبر عریونی ب...

پاییز، فصل آوردگاه عشق، مرز میان زمین تا انتهای قلمرو باد*آر...

کاش چون #پاییز بودم، کاش چون پاییز بودمکاش چون پاییز خاموش و...

💕 دلم از نام خزان می‌لرزدزانکه من زاده‌ی تابستانم!شعر من آتش...

شده ام در قفس خاطره ها زندانیدردم این است که هم دردی و هم در...

یادته همیشه می گفتم دوس دارم از دور ببینمت؟ بعد تو لجباز می ...

عشق ، اشتباه قشنگی بود ..نسیم خنکی میوزید و موهات رو به حرکت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط