گناهکار part
( گناهکار ) 69 part
همانجا ایستاد جلوی آن عمارت بزرگ خاکستری رنگ در میان درختان روی چمن ها میزی که پر شده بود از گلبرگ های رز سفید
شامپاین و شمع های کوچیک صورتی رنگ،
کاناپه و پتو های روش،
یه حس راحتی رو القا میکرد انگار که برای یه شب نشینی تا خود صبح اون فضا طراحی شده بود جیمین کناره میز ایستاده و بطری شامپاین دستش بود با لحن خاصی بیان کرد
جیمین : گرسنه ای شام نخوری بیا بشین
هنوز هم در شوک بوده یعنی تمام اینا نقشه جیمین بود که فقط به اینجا بکشونتش این میز و این فضای رمانتیک رو فقط برای اون درست کرده بود
جیمین شامپاین رو گذاشت روی میز و به سمته ات آمد
جیمین : خیلی کند رانندگی میکنی بعدن یادم بنداز تا بهت یادم بدم
ات با تعجب قدمی عقب رفت و بیان کرد : یعنی اینجا الان برای من آماده شده نه کس دیگه ای
جیمین : فکر میکنی واسه کس دیگه ای انقدر زحمت میکشم
چشم دوخت به چشم های عشقش هیچ خیانتی در کار نبود
جیمین : بیا بشین رز
مثله یه مرد جنتلمن صندلی کنار میز رو عقب کشید و منتظر ات ماند
کم کم پاهایش شروع به راه رفتن کردن، بلافاصله روی صندلی نشست
جیمین بطری شامپاین رو از سطل یخ بیرون کشید چوب پنبه رو از روی در برداشت و توی لیوان مقداری از مایع طلایی رنگ ریخت و گذاشت جلوی ات
لیوان دیگه ای را هم پر نمود بلافاصله روبه روی ات نشست
بعد از کلی سکوت بلاخره زبون باز کرد
ات : من فکردم..
جیمین : دیگه هیچوقت همچین فکری نکن ... دستشو گذاشت روی دست عشقش و ادامه : به نظرت من همچین آدمی هستم
حس گناه میکرد شک کردن و اعتماد نداشتن اش، دستش رو از لای دست جیمین بیرون کشید جیمین جرعه ای ای شامپاین اش نوشید و تکیه به صندلی که با پارچه حریر سفید پوشیده شده بود داد با پوزخندی گفت
جیمین : تو که گفتی برات مهم نیست کارای من
ات عصبی به صندلی تکیه داد نگاهی به لیوان شامپاین انداخت اهل خوردن شراب و الکل نبود با خشمی نجوا کرد ات : الان این مهمه تو روی من یه حال بدی رد کردی که هیچوقت تاحالا روم نیومده
جیمین لاشیانه خندید و یه ابروشو بالا انداخت جیمین : ترسیدی که بهت خیانت نکنم
با عصبانیت بلند شد و صندلی رو عقب فرستاد جیمین خیلی زود به دنبالش رفت و دستشو گرفته سمته خودش برگردوندش
جیمین : باشه حالا چرا قهر میکنی
ات : من قهر نکردم
همانجا ایستاد جلوی آن عمارت بزرگ خاکستری رنگ در میان درختان روی چمن ها میزی که پر شده بود از گلبرگ های رز سفید
شامپاین و شمع های کوچیک صورتی رنگ،
کاناپه و پتو های روش،
یه حس راحتی رو القا میکرد انگار که برای یه شب نشینی تا خود صبح اون فضا طراحی شده بود جیمین کناره میز ایستاده و بطری شامپاین دستش بود با لحن خاصی بیان کرد
جیمین : گرسنه ای شام نخوری بیا بشین
هنوز هم در شوک بوده یعنی تمام اینا نقشه جیمین بود که فقط به اینجا بکشونتش این میز و این فضای رمانتیک رو فقط برای اون درست کرده بود
جیمین شامپاین رو گذاشت روی میز و به سمته ات آمد
جیمین : خیلی کند رانندگی میکنی بعدن یادم بنداز تا بهت یادم بدم
ات با تعجب قدمی عقب رفت و بیان کرد : یعنی اینجا الان برای من آماده شده نه کس دیگه ای
جیمین : فکر میکنی واسه کس دیگه ای انقدر زحمت میکشم
چشم دوخت به چشم های عشقش هیچ خیانتی در کار نبود
جیمین : بیا بشین رز
مثله یه مرد جنتلمن صندلی کنار میز رو عقب کشید و منتظر ات ماند
کم کم پاهایش شروع به راه رفتن کردن، بلافاصله روی صندلی نشست
جیمین بطری شامپاین رو از سطل یخ بیرون کشید چوب پنبه رو از روی در برداشت و توی لیوان مقداری از مایع طلایی رنگ ریخت و گذاشت جلوی ات
لیوان دیگه ای را هم پر نمود بلافاصله روبه روی ات نشست
بعد از کلی سکوت بلاخره زبون باز کرد
ات : من فکردم..
جیمین : دیگه هیچوقت همچین فکری نکن ... دستشو گذاشت روی دست عشقش و ادامه : به نظرت من همچین آدمی هستم
حس گناه میکرد شک کردن و اعتماد نداشتن اش، دستش رو از لای دست جیمین بیرون کشید جیمین جرعه ای ای شامپاین اش نوشید و تکیه به صندلی که با پارچه حریر سفید پوشیده شده بود داد با پوزخندی گفت
جیمین : تو که گفتی برات مهم نیست کارای من
ات عصبی به صندلی تکیه داد نگاهی به لیوان شامپاین انداخت اهل خوردن شراب و الکل نبود با خشمی نجوا کرد ات : الان این مهمه تو روی من یه حال بدی رد کردی که هیچوقت تاحالا روم نیومده
جیمین لاشیانه خندید و یه ابروشو بالا انداخت جیمین : ترسیدی که بهت خیانت نکنم
با عصبانیت بلند شد و صندلی رو عقب فرستاد جیمین خیلی زود به دنبالش رفت و دستشو گرفته سمته خودش برگردوندش
جیمین : باشه حالا چرا قهر میکنی
ات : من قهر نکردم
- ۷.۶k
- ۰۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط