{غیر ممکن}
{غیر ممکن}
P11
ویو کوک:
ولی این دیگه چه چیز مسخره ای بود؟با اینکه مسخره بود باز شیرین بود،پس این درسته که (اگر همه حسایی که داری رو بگی میشه درکت کرد)،نمیدونستم واقعیه.واقعا مسخره اس ولی واقعا شیرینه،با واقعیت همه چی درست میشه.یه چیز (غیر ممکن)عه!حالا که تونستم بهش بگم دوست دارم باید تمام عشقی رو که دارمو بهش بدم!اره!
همینطور که بغلش میکردم یکی از خدمتکارا اومد تو! یهو همدیگه خودمونو یه جا پرت کردیم.
°:ارباب،خانم و اقای لی اومدن به دیدنتون.
همینو گفت و رفت و درو بست، خواهر گلم این همه موقع چرا الان اومدی تو؟!
_:ببخشید دیگه.. من باید برم!
+:اهااا، باشه برو.
ویو ا/ت:
فهمیدم مهمون اومده برای همین رفتم تو اشپزخونه.
(پرش به 10 دقیقه بعد)
°:هی تازه وارد زود باش اون ظرفو ببر!
+:چشم!
ظرفارو بردم بیرون داشتم از پله ها میرفتم پایین که،یهو چشمم به مهمونا خورد، چه چشمای اشنایی! دلم میخواست از اون چشما یه عکس بگیرم و بزارم توی قاب عکس!و برای همیشه ببینمشون، واقعا زیباو گرم بودن! برای همین با هرچه سرعت در توانم بود رفتم جلو و ظرفرو گذاشتم رو میز.
( علامت خانم مهمون٬ علامت اقای مهمون٫...
P11
ویو کوک:
ولی این دیگه چه چیز مسخره ای بود؟با اینکه مسخره بود باز شیرین بود،پس این درسته که (اگر همه حسایی که داری رو بگی میشه درکت کرد)،نمیدونستم واقعیه.واقعا مسخره اس ولی واقعا شیرینه،با واقعیت همه چی درست میشه.یه چیز (غیر ممکن)عه!حالا که تونستم بهش بگم دوست دارم باید تمام عشقی رو که دارمو بهش بدم!اره!
همینطور که بغلش میکردم یکی از خدمتکارا اومد تو! یهو همدیگه خودمونو یه جا پرت کردیم.
°:ارباب،خانم و اقای لی اومدن به دیدنتون.
همینو گفت و رفت و درو بست، خواهر گلم این همه موقع چرا الان اومدی تو؟!
_:ببخشید دیگه.. من باید برم!
+:اهااا، باشه برو.
ویو ا/ت:
فهمیدم مهمون اومده برای همین رفتم تو اشپزخونه.
(پرش به 10 دقیقه بعد)
°:هی تازه وارد زود باش اون ظرفو ببر!
+:چشم!
ظرفارو بردم بیرون داشتم از پله ها میرفتم پایین که،یهو چشمم به مهمونا خورد، چه چشمای اشنایی! دلم میخواست از اون چشما یه عکس بگیرم و بزارم توی قاب عکس!و برای همیشه ببینمشون، واقعا زیباو گرم بودن! برای همین با هرچه سرعت در توانم بود رفتم جلو و ظرفرو گذاشتم رو میز.
( علامت خانم مهمون٬ علامت اقای مهمون٫...
۳.۱k
۰۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.