درخواستیــ

#درخواستیــ
ویو ا.ت
داشتم خونه رو تمیز میکردم که مینهو(بچتون)زد گلدون رو انداخت با خودم گفتم بچس دیگه اشکال ندارد گذاشتمش تو اتاقش تا بازیشو بکنه و خودمم رفتم خاک و گلدونی که شکسته بود جمع کردم که یهو یه صدایی از اتاق مینهو اومد رفتم دیدم تنگ ماهی هایی که تو اتاقش بود(من موندم آخه جای ماهی تو اتاق بچس)رو زده شکونده و میخواد ماهی هارو بخوره و منم چون اون ماهی هارو از مامانم گرفته بودم و خیلی برام عزیز بودن مینهو رو برداشتم و گرفتم زدمش یه پنج دقیقه ای میشد که داشتم میزدمش که جین اومد خونه و از صدای گریه‌ی مینهو فهمید یه اتفاقی افتاده با نگرانی اومد تو اتاق و دید که من دارم مینهو رو میزنم وقتی مینهو جین رو دید سریع رفت بغلش و گریه کرد و جین سعی کرد ارومش کنه و موفق هم شد وقتی بلاخره مینهو خوابید جین اومد طرف من و گفت
_چه اتفاقی افتاده؟
+بچت هم زد گلدون رو انداخت شکست که هیچ بعد زد ماهی هایی که دوستشون داشتم و مامانم بهم داده بود رو کشت(گریه)
_(جین ا.تو گرفت تو بغلش)میدونی که بچس
+اوهوم
_پس بیخیال شو حالام بیا با مینهو بریم شهربازی و بعدش بریم شام بخوریم خوبه؟
+اوهوم
و به خوبی و خوشی زندگی کردن