عمریست در آغوش آه و حسرت و دردم

عمریست در آغوش آه و حســـرت و دردم
آبستن یک مشت شعــر ساکت و سردم

حالم به هم می ریـزد ازدنیای بی مهری
زاییده ام شعر تری که هست همـــــدردم

در هر ردیف شعر من غـــــم می کند بیداد
مصرع به مصرع بیت بیتش از جهان طردم

شــــاید به ظاهر آن گل زیبــــا و شادابم
در باطنــــــم اما همان برگ گُـــــل زردم

خنجر نزن بر من شُــدم مانوس با شعرم
رو ســـوی شعرم پشت بر دنیایتان کردم
دیدگاه ها (۲)

#دعای افتتاح "فراز بیست ودوم"اللهم صل علی ولی امرکوالقائم ...

گاهے تنها یڪ «یا رَبَّ » خالصانه،یڪ آه برخاسته از دل، یڪ قطر...

لحظه ای از عشق خواندی ، جان من بیمار شدشور عشقت را گرفتم ، ن...

وقتی بودنِ کسی تمام شد باید پذیرفت که تمام شدهدست و پا زدن ف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط