p12
p12
"دو سال بعد
" ات ویو
دو سال از اون موقع میگذره...
بعد از اون روز من رفتم امریکا...
و..الان با بچه ام زندگی میکنم...
اسمش جیسوعه (بلک پینک نه)...
دو سالشه و خیلی نازه...
ولی...همیشه ازم میپرسه بابا کجاست...
و من...نمیدونم چی بهش بگم همیشه میگم بر میگرده...
ولی تو این دو سال...انگار نه انگار...
"ته ویو
بعد از اینکه ات رفت من موندم و مین...
من...واقعا عاشق مین شده بودم...
در حدی که کاراشو نمیدیدم...
اون همش با تلفن حرف میزد...
بعد سه ماه فهمیدم میخواد پولمو بالا بکشه و الان زندانه...
اون بهم اعتراف کرد که بچه از من بوده...
ولی...
گفت دیگه نمیتونم اونا رو پیدا کنم...
منم کل کره رو گشتم و...
نتونستم پیداشون کنم...
بابام بهم زنگ زد...
و گفت بخاطر شرکت برم امریکا...
الان دو ساله تو امریکام و دارم شرکتمون رو اداره میکنم...
امروز برای خونه میخواستم برم خرید...
لباس پوشیدم و رفتم بیرون...
اول رفتم فروشگاه تا غذا و خوراکی بگیرم
" تو فروشگاه
همینطور که داشتم خرید میکردم ی زنی رو دیدم که شبیه ات بود با ی بچه...
اما با خودم میگفتم که ات نیست...
بهشون به بهونه ی خوراکی های اونجا نزدیک تر شدم...
زیر چشمی به صورت زنه نگاه کردم...
ا..اون ات بود...
گفتم شاید خیالاتی شدم و رفتم خرید رو حساب کردم و رفتم بیرون...
"ات ویو
ی پسری اومد داخل مغازه که شبیه ته بود...
بعد ی مدت بهمون نزدیک شد...
ا..اون واقعا ته بود...
رفت و منم مهل ندادم...
و بعد از خرید رفتم خونه...
بعد چند دقیقه زنگ خونه خورد...
کی بوده؟؟؟؟؟!!!!!
"دو سال بعد
" ات ویو
دو سال از اون موقع میگذره...
بعد از اون روز من رفتم امریکا...
و..الان با بچه ام زندگی میکنم...
اسمش جیسوعه (بلک پینک نه)...
دو سالشه و خیلی نازه...
ولی...همیشه ازم میپرسه بابا کجاست...
و من...نمیدونم چی بهش بگم همیشه میگم بر میگرده...
ولی تو این دو سال...انگار نه انگار...
"ته ویو
بعد از اینکه ات رفت من موندم و مین...
من...واقعا عاشق مین شده بودم...
در حدی که کاراشو نمیدیدم...
اون همش با تلفن حرف میزد...
بعد سه ماه فهمیدم میخواد پولمو بالا بکشه و الان زندانه...
اون بهم اعتراف کرد که بچه از من بوده...
ولی...
گفت دیگه نمیتونم اونا رو پیدا کنم...
منم کل کره رو گشتم و...
نتونستم پیداشون کنم...
بابام بهم زنگ زد...
و گفت بخاطر شرکت برم امریکا...
الان دو ساله تو امریکام و دارم شرکتمون رو اداره میکنم...
امروز برای خونه میخواستم برم خرید...
لباس پوشیدم و رفتم بیرون...
اول رفتم فروشگاه تا غذا و خوراکی بگیرم
" تو فروشگاه
همینطور که داشتم خرید میکردم ی زنی رو دیدم که شبیه ات بود با ی بچه...
اما با خودم میگفتم که ات نیست...
بهشون به بهونه ی خوراکی های اونجا نزدیک تر شدم...
زیر چشمی به صورت زنه نگاه کردم...
ا..اون ات بود...
گفتم شاید خیالاتی شدم و رفتم خرید رو حساب کردم و رفتم بیرون...
"ات ویو
ی پسری اومد داخل مغازه که شبیه ته بود...
بعد ی مدت بهمون نزدیک شد...
ا..اون واقعا ته بود...
رفت و منم مهل ندادم...
و بعد از خرید رفتم خونه...
بعد چند دقیقه زنگ خونه خورد...
کی بوده؟؟؟؟؟!!!!!
۳۹.۸k
۰۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.