شاید این متن حرف دل شما هم باشد
شما را نمیدانم ولی من معتقدم ادارات و شرکتها و سازمانهای دولتی طاعونی هستند که به جان روح و انگیزه و پشتکار آدمها میافتند. ۱۰ سال پیش که وارد این کار شدم با اینکه شغل مورد علاقهام نبود اما سرشار از انگیزه بودم و مملو از تلاش. شبها نمیخوابیدم و دقیق کار میکردم. با هزینه شخصی کلاسهای مرتبط با کارم را شرکت میکردم. به نمایشگاههای حوزه کاریام میرفتم و مطالعه تخصصی داشتم. هرگز از امکانات اداره سواستفاده که هیچ حتی استفاده هم نکردم. در این حد که تماسهای کاری را هم با موبایلم میگرفتم چه برسد به تماسهای شخصی. در تمام این ۱۰ سال حتا یک دقیقه تاخیر در ورود یا تعجیل در خروج نداشتم. حتا یک ساعت غیبت نداشتم. حتا یک بار هم با همکارانم درگیر نشدم. حتا یک بار سر مرخصی اعتراض نکردم. همیشه در تمام این ۱۰ سال، عید نوروز و عاشورا و تاسوعا و عید فطر و... شیفت بودم تا همکارانم که زن و بچه دارند کنار خانواده باشند. ۱۰ سال تمام منظم و مرتب و طبق مقررات عمل کردم. اما دیگر بریدم. خسته شدم. له شدم. انگیزهام نابود شد. از کارم نفرت دارم. دستم به باز کردن در اتاق محل کارم نمیرود. چون حالا که ازدواج کردم و نیاز به مرخصی دارم مدام با اخم و تخم مسئولان روبهرو میشوم. در این ۱۰ سال حتی یک ریال وام از اداره نگرفتم. نبود که بگیرم. تا حقی را مطالبه کردیم، سریع گفتند «نمیخوای برو به سلامت. صدتا فوقلیسانس و دکترا پشت در منتظره بشینه جات». خودشان ۲۰ سال است که با یک لیسانس زپرتی یا دیپلم نظام قدیم یکجا مدیرند، آنوقت ما را مدام جابهجا میکنند و میگویند: «آب یکجا بمونه میگنده». به خاطر نحوه نشستن توبیخت میکنند اما نحوه را نهوه مینویسند. در حالی که کثیفترین فلافل شهر ۳۵ هزار تومان است، پول هر وعده غذای ما را ۱۵ هزار تومان رد میکنند. تمام جلسات و کلاسهای ضمن خدمت را در ساعات غیر کاری میگذارند. وقتی دزد میگیری یا یک دزدی را برملا میکنی، به جای تقدیر یا خداقوت میگویند «تا الان چقدر شیتیل میگرفتی که لو ندی؟ طرف چند روزه دزدی میکرده تا الان حواستون کجا بوده؟» البته حواس رو هم هواس مینویسند.
میدانم که جاهای دیگر هم همین است. بگذریم. دلم پر بود و لبریز کرد. من همچنان هم تلاش میکنم. همچنان هم کار میکنم. همچنان هم به مقررات پایبندم. اما جایی در دلم میدانم که ادارهمان یکی از بهترین نیروهایش را از دست داد.
خلاص
میدانم که جاهای دیگر هم همین است. بگذریم. دلم پر بود و لبریز کرد. من همچنان هم تلاش میکنم. همچنان هم کار میکنم. همچنان هم به مقررات پایبندم. اما جایی در دلم میدانم که ادارهمان یکی از بهترین نیروهایش را از دست داد.
خلاص
۹۰.۱k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.