"اعتماد نکن!"
"اعتماد نکن!"
Part 2
نامی: خب راستش..حس میکنم کوک ازت یه چیزی رو مخفی میکنه..
ا.ت: خب..مثلا چیو؟؟
نامی: راستش هنوز دارم پیگیری میکنم..هروقت چیزی به دست آوردم بهت میگم
ا.ت: اوهوم..باشه..خب..کاری نداری؟؟
نامی: ناراحت که نشدی؟؟
ا.ت: نه بابا..ممکنه یه سوء تفاهم باشه..به هر حال هنوز چیزی معلوم نیست..
نامی: اره خب..باشه دیگه برو خوش بگذرون خدافظییی
ا.ت: بای بایییی
-پایان مکالمه-
"ویو ا.ت"
بعد از حرف نامجون، یکم استرس گرفتم..یعنی جونگکوک چیو ازم مخفی میکنه؟همینطوری تو فکر بودم که با صدای کوک، به خودم اومدم..
کوک: ا.تتت بیا ببین این چه خوشگلههه
ا.ت: بویکیکیکنی وای چقد نازهه😭
کوک: بخرمش؟؟
ا.ت:اره ارهه بخرش خیلی قشنگه
کوک: اوکی..راستی به کی زنگ زدی؟*به شوما چه فدات شم^^*
ا.ت: عامم به نامجون زنگ زدم ببینم چیزی میخواد براش بخرم یا نه..
کوک: او..باشه..خب بیا بریم..
ا.ت: بزن بریمممممم
"ویو کوک"
بعد از تقریبا ۴ ساعت چرخیدن تو مغازه ها، بلخره ا.ت خانم وسایل مورد نیازشو خرید و منو ورشکسته کرد..سوار ماشین شدیم و به سمت خونه راه افتادیم..
بعد از چند دقیقه به خونه رسیدیم..ا.ت رفت که دوش بگیره و منم رو تخت لم داده بودم که یهو
گوشیم زنگ خورد...
کوک: الو؟؟
تهیونگ: سلام داداچ چطوری
کوک: اوه ته..سلام خوبم تو چطوری
تهیونگ: خب..بدک نیستم..کوک یه اتفاقی افتاده
کوک: اومم..چه اتفاقی؟
تهیونگ: خب دقیق نمیدونم ولی انگاری یکی داره یواشکی اطلاعاتمونو هک میکنه..
کوک: چی؟؟؟ امکان نداره! این فایلا کاملا شخصیه و هیچکس به جز من و تو و جیمین بهش دسترسی نداره!
تهیونگ: اره خب..ولی نمیدونم چطوری..حالا داریم هکر این فایلا رو پیدا میکنیم..هروقت اطلاعات بدست آوردم بهت میگم
کوک: هوووففففففففف..باشه..
*یهو ا.ت از حموم میاد بیرون*
خب باید برم فعلا
تهیونگ: باش خدافظ...*تو ذهنش : ودف چرا انقد ریلکسه؟؟اگه این فایلا رو مردم ببینن ک۶ بدبختیممممم*
-پایان مکالمه-
کوک: اوه اوه خوش اومدید خانم جئون..
ا.ت: ممنون..
کوک: ا.ت...خوبی؟؟چیزیت شده؟؟
ا.ت: .......
-شرط ها : ۲۰ لایک و کامنت 🌚🖤-
Part 2
نامی: خب راستش..حس میکنم کوک ازت یه چیزی رو مخفی میکنه..
ا.ت: خب..مثلا چیو؟؟
نامی: راستش هنوز دارم پیگیری میکنم..هروقت چیزی به دست آوردم بهت میگم
ا.ت: اوهوم..باشه..خب..کاری نداری؟؟
نامی: ناراحت که نشدی؟؟
ا.ت: نه بابا..ممکنه یه سوء تفاهم باشه..به هر حال هنوز چیزی معلوم نیست..
نامی: اره خب..باشه دیگه برو خوش بگذرون خدافظییی
ا.ت: بای بایییی
-پایان مکالمه-
"ویو ا.ت"
بعد از حرف نامجون، یکم استرس گرفتم..یعنی جونگکوک چیو ازم مخفی میکنه؟همینطوری تو فکر بودم که با صدای کوک، به خودم اومدم..
کوک: ا.تتت بیا ببین این چه خوشگلههه
ا.ت: بویکیکیکنی وای چقد نازهه😭
کوک: بخرمش؟؟
ا.ت:اره ارهه بخرش خیلی قشنگه
کوک: اوکی..راستی به کی زنگ زدی؟*به شوما چه فدات شم^^*
ا.ت: عامم به نامجون زنگ زدم ببینم چیزی میخواد براش بخرم یا نه..
کوک: او..باشه..خب بیا بریم..
ا.ت: بزن بریمممممم
"ویو کوک"
بعد از تقریبا ۴ ساعت چرخیدن تو مغازه ها، بلخره ا.ت خانم وسایل مورد نیازشو خرید و منو ورشکسته کرد..سوار ماشین شدیم و به سمت خونه راه افتادیم..
بعد از چند دقیقه به خونه رسیدیم..ا.ت رفت که دوش بگیره و منم رو تخت لم داده بودم که یهو
گوشیم زنگ خورد...
کوک: الو؟؟
تهیونگ: سلام داداچ چطوری
کوک: اوه ته..سلام خوبم تو چطوری
تهیونگ: خب..بدک نیستم..کوک یه اتفاقی افتاده
کوک: اومم..چه اتفاقی؟
تهیونگ: خب دقیق نمیدونم ولی انگاری یکی داره یواشکی اطلاعاتمونو هک میکنه..
کوک: چی؟؟؟ امکان نداره! این فایلا کاملا شخصیه و هیچکس به جز من و تو و جیمین بهش دسترسی نداره!
تهیونگ: اره خب..ولی نمیدونم چطوری..حالا داریم هکر این فایلا رو پیدا میکنیم..هروقت اطلاعات بدست آوردم بهت میگم
کوک: هوووففففففففف..باشه..
*یهو ا.ت از حموم میاد بیرون*
خب باید برم فعلا
تهیونگ: باش خدافظ...*تو ذهنش : ودف چرا انقد ریلکسه؟؟اگه این فایلا رو مردم ببینن ک۶ بدبختیممممم*
-پایان مکالمه-
کوک: اوه اوه خوش اومدید خانم جئون..
ا.ت: ممنون..
کوک: ا.ت...خوبی؟؟چیزیت شده؟؟
ا.ت: .......
-شرط ها : ۲۰ لایک و کامنت 🌚🖤-
۱۶.۲k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.