جهان واقعی من و تو

جهان واقعی من و تو
دو فنجان چای بود،
که باهم از آن چای می‌نوشیدیم
و گاهی که در باران
راه خانه را گم می‌کردیم. ..

🍃🌸
احمدرضا احمدی
دیدگاه ها (۱)

چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند ...🍃🌸سعدی

من تاریکی‌اماحساسم کنتاریکی هر چیزی، هر جایی‌ست که ماه بر آن...

و سال‌هاست انتهای کوچه خرداد به وقت گرمای سوزان قرار عاشقانه...

مرا هنگام رفتن در بغل کردی ولی این کاردقیقا مثل بسم اللهِ یک...

♡✧هیچ حواسم نبود دو فنجان چای ریختمدر خانه ای که من بودم و ...

جهان یادگارست و ما

✍دلتنگی دَر نمی زند منتظر نمی ماند بروی دَر را برایش باز کنی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط