ارباب جئون
_بیا جلو بشین
اخه...
_چیه؟ فکر کردی راننده چیزی هستم؟
نه منظورم این نبود
_باشه برو عقب بشین
باشه...
(20دقیقه توی راه بودن که جونگکوک از اینه ماشین شروع به دیدن ات کرد)
ارباب... میشه... میشه بستنی بگیرید؟
_بستنی؟ هیی دیگه داری پرو میشی!
من فقط اه ببخشید...
_(سعی کرد براش مهم نباشه اما خب نشد)
_اهههه(کوبید رو فرمون)باشه باشه میگیرم.
اخه...
_چیه؟ فکر کردی راننده چیزی هستم؟
نه منظورم این نبود
_باشه برو عقب بشین
باشه...
(20دقیقه توی راه بودن که جونگکوک از اینه ماشین شروع به دیدن ات کرد)
ارباب... میشه... میشه بستنی بگیرید؟
_بستنی؟ هیی دیگه داری پرو میشی!
من فقط اه ببخشید...
_(سعی کرد براش مهم نباشه اما خب نشد)
_اهههه(کوبید رو فرمون)باشه باشه میگیرم.
- ۵.۵k
- ۲۵ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط